نمیدانملرزش سینه های مرمرین تو بود یا انفجار اتمی هیروشم

نمیدانم،لرزش سینه های مرمرین تو بود یا انفجار اتمی هیروشما،
که خاکستر سیگار بهمنم را بر ناز بالش سبز رنگ پدربزرگ فرو ریخت.
مع ذلک نتیجه اش غرولند مضحک او بود،
چه لرزش سینه های تو، چه انفجار اتمی هیروشما...



#فی خالِدون . .
دیدگاه ها (۳)

هــر بار که چشمانت را می بندی و بــاز می کنی ،بیشتــر شک می ...

کاپیتان محجوب من چرا ساکتو بستی؟داری کجا میری؟صاحب خونه مگه ...

#فی خالِدون . .

می‌خوام‌ بگم‌: دوسِت‌ دارم‌! به‌ پنجره‌! به‌ آسمون‌!به‌ این‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط