فیک جونگکوک:انتقام عشق
فیکجونگکوک:انتقام عشق
part³³
*شب مهمونی
زمان مهمانی فرا رسید
دختر آماده شد
لباس مشکی و کوتاهی به تن کرد که با اندامش یکی بود
پوست سفیدش در لباس مشکی زیبا شده بود
موهایی بلندش را دور صورتش ریخت و خودش را در آینه نگاه کرد
زیبا شده بود
زیباتر از هر موقعیتی
از اتاق خارج شد و پایین رفت
جئون به دَر خروجی عمارت تیکه داده بود منتظر چهمین
وقتی صدای کفشهای دختر را شنید به بالا نگاه کرد
بانوی زیبایش را دید در لباس مشکی که بسیار در آن میدرخشید
دختر به قدری زیبا شده بود که نمیتوانست چشم از دختر بردارد
چشمانش روی دختر و اندام زیبایش بود که در آن لباس بهخوبی مشخص بود
محو زیبایی دختر بود که متوجه نشد دختر جلویش ایستاده است
+چیزی شده؟
ازسر جوابی نشنید، نزدیکتر رفت
+جونگکوک؟
_اعم..بله؟
+چیشده؟
_اعم هیچی(آب دهنشو قورت میده)
+مطمعنی؟
_اره میخواستی چی بشه؟
+هیچی فقط اونطوری که نگام میکردی پرسیدم
_بیا بریم
+باش
از عمارت خارج شدن
سوار ماشین شدن و حرکت کردن
به سالت جشن رسیدن
از ماشین پیاده شدن
دست یکدیگر را گرفتن و به داخل رفتن
با ورودشان همهی چشمها روی آنها بود
همه به دو زوج زیبایی که وارد جشن شدن چشم دوختن
صاحب مهمانی طرفشان آمد
"بهبه جئون"
_چخبرا نامو
"به سلامتی چشمات..جئون معرفی نمیکنی"
_چرا..ایشون همسر من جئونچهمین اَند...چهمین عزیزم ایشون لینامو هستند صاحب مهمونی
+از آشنایی باهاتون خوشبختم
"ما بیشتر(روی دست دختر را میبوسد)
part³³
*شب مهمونی
زمان مهمانی فرا رسید
دختر آماده شد
لباس مشکی و کوتاهی به تن کرد که با اندامش یکی بود
پوست سفیدش در لباس مشکی زیبا شده بود
موهایی بلندش را دور صورتش ریخت و خودش را در آینه نگاه کرد
زیبا شده بود
زیباتر از هر موقعیتی
از اتاق خارج شد و پایین رفت
جئون به دَر خروجی عمارت تیکه داده بود منتظر چهمین
وقتی صدای کفشهای دختر را شنید به بالا نگاه کرد
بانوی زیبایش را دید در لباس مشکی که بسیار در آن میدرخشید
دختر به قدری زیبا شده بود که نمیتوانست چشم از دختر بردارد
چشمانش روی دختر و اندام زیبایش بود که در آن لباس بهخوبی مشخص بود
محو زیبایی دختر بود که متوجه نشد دختر جلویش ایستاده است
+چیزی شده؟
ازسر جوابی نشنید، نزدیکتر رفت
+جونگکوک؟
_اعم..بله؟
+چیشده؟
_اعم هیچی(آب دهنشو قورت میده)
+مطمعنی؟
_اره میخواستی چی بشه؟
+هیچی فقط اونطوری که نگام میکردی پرسیدم
_بیا بریم
+باش
از عمارت خارج شدن
سوار ماشین شدن و حرکت کردن
به سالت جشن رسیدن
از ماشین پیاده شدن
دست یکدیگر را گرفتن و به داخل رفتن
با ورودشان همهی چشمها روی آنها بود
همه به دو زوج زیبایی که وارد جشن شدن چشم دوختن
صاحب مهمانی طرفشان آمد
"بهبه جئون"
_چخبرا نامو
"به سلامتی چشمات..جئون معرفی نمیکنی"
_چرا..ایشون همسر من جئونچهمین اَند...چهمین عزیزم ایشون لینامو هستند صاحب مهمونی
+از آشنایی باهاتون خوشبختم
"ما بیشتر(روی دست دختر را میبوسد)
۷.۱k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.