وقتی به عنوان خواهر سالشون میری بار و ساعت سه شب برمیگ

وقتی به عنوان خواهر ۱۳ سالشون میری بار و ساعت سه شب برمیگردی،لباستم هم باز بوده

چان:خب میبینم که شاخ شدی نره خر گمشو تو اتاق تا این چوبو نکردم تو آستینت

لینو:ایشون بهت شک کرده و میاد میبینه تو باری و میاد گوشتو میپیچونه میشکونت تا خونه و بهت کلی فش میده

چانگبین:همراهت بود ولی تو بار یکی تورو به زور میشونه رو پاش و اینجا ما چانگبین رو داریم که سر به گردن یارو نزاشته و توهم میدونی که باید خودتو جنازه فرض کنی

هان:خب توضیحت باید کامل باشه در غیر این صورت با بابا و عمو طرفی حالا خود دانی..

هیون:دستتو از تو بار میگیره میکشه تا خونه و موهاتو میگیره و میگه اخه بچه جان گاوی؟اونجا چه گوهی میخوردی بابا جان من تو دهنت هنوز بو شیر میده بزار سنت دو رقمی بشه بعد بیا برا ما شاخ شو(داد و عصبی)

فلیکس:با صدای دو رگش میگه داشتی بدون من چه غلطی میکردی؟ تو هنوز فرق گوز و اکسیژن رو نمیفهمی بعد واسه من پاشدی رفتی بار؟

سونگمین:خب تنبیهات عالی برات کنار گذاشتم از جمله بابا

جونگین:مامان میدونه؟
ات:نه، داداش ترو خدا بهش نگو دوستم گف بیا بریم من گوه خوردم
جونگین:اولین و اخرین بارته ها سری بعد راحت نمیگذرم ازت
دیدگاه ها (۵)

وقتی خواهر کوچیکشونی و پر.یود میشیچان:برات هات چاکلت درست می...

وقتی خواهرشونی و از سگ میترسی درخواستی*نامجون:از خوبی های سگ...

وقتی یه استاکر مزاحمته و با اونا میرید برای شام و اون استاکر...

من دیگه ناتوانم خدایا مرسی که تو ایرانم😭😐

سناریو استری کیدز

سناریو استری کیدز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط