دوست دارم اما......
#دوست_دارم_اما....
#پارت_پنجم
ا.ت:(داشتم میدویدم و کوک دنبالم میکرد که پام پیچ خورد و افتادم)
کوک:(وقتی دیدم افتاد به سرعت رفتم پیشش اومدم بلندش کنم)
ا.ت:(اومد بلندم کنه که زدم تو سینش و هلش دادم)
ا.ت:(*گریه و زجه های زیاد*)
کوک:(بغلش کردم)ببخشید ، ببخشید
ا.ت:(*هلش دادم*)(و با داد گفتم)همش میگی ببخشید ، ببخشید ،ببخشید مرض ببخشید کوفت ببخشید ،خیلی عوضی !
ادمین:ا.ت جان آروم باش نفس عمیق بکش😂🫥
کوک:تو خودت یونگی را داری
ا.ت با گریه:من اگه با یونگیم می خوام حرصت را در بیارم خیلی بدی (در حال عر زدن گریه کردن و سرش را روی سینه کوک گذاشتن)
کوک بعد از این حرف ا.ت خندید و خوشحال شد
کوک:(بغلش کردم تو بغلم گریه کرد)
همون موقع بارون گرفت
کوک:می تونی راه بری؟
ا.ت:مچ پام خیلی درد میکنه
کوک:(بلندش کردم سورار ماشین شدیم )
کوک:(وقتی نزدیک خونه شدیم اومدم ا.ت را صدا کنم دیدم ا.ت خوابیده بود)
کوک:(ا.ت را تو خونه بردم گذاشتمش رو تخت تا بخوابه که یک دفعه گفت من دوست دارم اما.. )اما چی؟ای خدا از دست تو ا.ت!
*صبح شد*
ا.ت: یا خدا !
کوک:عه بیدار شدی؟
ا.ت:نه خوابم 😒
کوک:خوب خوابیدی؟
ا.ت:دیشب چه اتفاقی اف...(که یکدفعه یاد حرفم افتادم)
کوک:یادت اومد؟
ا.ت:ام....ام...ام.....من...من....من.....
کوک:😂خیلی بامزه ای وقتی لکنت میگیری😂
ا.ت:تو که دیشب حرف های منو شنیدی جوابت را هم گرفتی حالا من ازت میپرسم که آیو را دوست داری؟
کوک:معلومه که نه من...
ا.ت:تو چی؟
کوک:هیچی
کوک:صبحانه میخوری؟
ا.ت:آره مرسی
کوک:(رفتم تو آشپز خونه و رفتم دوکبوکی و نودل درست کنم)
ا.ت:(برای یکی از بهترین دوستام ویس گرفتم گفتم)فکر کنم دارم عاشق کوک میشم
کوک شنید اومد دم در اتاق
کوک:عاشق من شدی؟
ا.ت:ترسیدم!
کوک: نودل و دوکبوکی آمادست
ا.ت:مرسی ام....(یه بوس کوچیک رو لپ کوک گذاشتم)
کوک:(صورتم سرخ شد)
ا.ت:(باهم نودل را خوردیم و چون روز تعطیل بود من حوصلم سر رفت می خواستم تلویزیون ببینم)
کوک:(آمدم کنار ا.ت نشستم.....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
نظرتون را در کامنت ها بهم بگین
#پارت_پنجم
ا.ت:(داشتم میدویدم و کوک دنبالم میکرد که پام پیچ خورد و افتادم)
کوک:(وقتی دیدم افتاد به سرعت رفتم پیشش اومدم بلندش کنم)
ا.ت:(اومد بلندم کنه که زدم تو سینش و هلش دادم)
ا.ت:(*گریه و زجه های زیاد*)
کوک:(بغلش کردم)ببخشید ، ببخشید
ا.ت:(*هلش دادم*)(و با داد گفتم)همش میگی ببخشید ، ببخشید ،ببخشید مرض ببخشید کوفت ببخشید ،خیلی عوضی !
ادمین:ا.ت جان آروم باش نفس عمیق بکش😂🫥
کوک:تو خودت یونگی را داری
ا.ت با گریه:من اگه با یونگیم می خوام حرصت را در بیارم خیلی بدی (در حال عر زدن گریه کردن و سرش را روی سینه کوک گذاشتن)
کوک بعد از این حرف ا.ت خندید و خوشحال شد
کوک:(بغلش کردم تو بغلم گریه کرد)
همون موقع بارون گرفت
کوک:می تونی راه بری؟
ا.ت:مچ پام خیلی درد میکنه
کوک:(بلندش کردم سورار ماشین شدیم )
کوک:(وقتی نزدیک خونه شدیم اومدم ا.ت را صدا کنم دیدم ا.ت خوابیده بود)
کوک:(ا.ت را تو خونه بردم گذاشتمش رو تخت تا بخوابه که یک دفعه گفت من دوست دارم اما.. )اما چی؟ای خدا از دست تو ا.ت!
*صبح شد*
ا.ت: یا خدا !
کوک:عه بیدار شدی؟
ا.ت:نه خوابم 😒
کوک:خوب خوابیدی؟
ا.ت:دیشب چه اتفاقی اف...(که یکدفعه یاد حرفم افتادم)
کوک:یادت اومد؟
ا.ت:ام....ام...ام.....من...من....من.....
کوک:😂خیلی بامزه ای وقتی لکنت میگیری😂
ا.ت:تو که دیشب حرف های منو شنیدی جوابت را هم گرفتی حالا من ازت میپرسم که آیو را دوست داری؟
کوک:معلومه که نه من...
ا.ت:تو چی؟
کوک:هیچی
کوک:صبحانه میخوری؟
ا.ت:آره مرسی
کوک:(رفتم تو آشپز خونه و رفتم دوکبوکی و نودل درست کنم)
ا.ت:(برای یکی از بهترین دوستام ویس گرفتم گفتم)فکر کنم دارم عاشق کوک میشم
کوک شنید اومد دم در اتاق
کوک:عاشق من شدی؟
ا.ت:ترسیدم!
کوک: نودل و دوکبوکی آمادست
ا.ت:مرسی ام....(یه بوس کوچیک رو لپ کوک گذاشتم)
کوک:(صورتم سرخ شد)
ا.ت:(باهم نودل را خوردیم و چون روز تعطیل بود من حوصلم سر رفت می خواستم تلویزیون ببینم)
کوک:(آمدم کنار ا.ت نشستم.....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
نظرتون را در کامنت ها بهم بگین
۲.۴k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.