مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

#فاضل_نظری


🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌
دیدگاه ها (۰)

از شوکت فرمانرواییها سرم خالی است من پادشاه کشتگانم، کشورم خ...

در این دریا، چه می جویند ماهی‌های سرگردانمرا آزاد می‌خواهی؟ ...

تعریف تو از عقل همان بود که بایدعقلی که نمی خواست سر عقل بیا...

عاشقم+گر+نیستی+لطفی+بکن+نفرت+بِورز+بی‌تفاوت+بودنت+هر+لحظه+آب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط