من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست

من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست

ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید: خبری نیست

هر جا نکنی باز سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست

ای کاش که می گفت نگاه تو؛ بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست

دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟

من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست
دیدگاه ها (۱)

رفتن... "تـــــو" رو از من نمیگـیره....«آمدن» مصدر خوبیست اگ...

چرا تا شکفتمچرا تا تو را داغ بودم، نگفتمچرا بی هوا سرد شد با...

ﺳـﺎﻟـﻬﺎ ﺭﻓـﺖ ﻭ ﻫﻨﻮﺯﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﭙﺮﺳـﺪ ﺍﺯ ﻣﻦﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﮤ ﻋﺸ...

قلب نیست لعنتی !!!چیزی است در دلم آویخته به بندیتاب می‌خورد ...

من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیستجز این دو سه تا شعر که گفتم...

پارت جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط