عاشق یه خلافکار شدم پار آخر

عاشق یه خلافکار شدم پار ۳۰ (آخر)

تهیونگ : من باز میکنم
درو باز کرد و منم نشستم داخل ماشین
خودشم نشست و راه افتاد
چیزی نگذشت که چشمام گرم شدن و خوابم برد

تهیونگ : میگم ا.ت نظرت چیه که باهم زندگی کنیم ؟ فقط من و تو....کنار هم....هوم....ا.ت ؟

تهیونگ تو ذهنش :
همینطور که حرف میزدم منتظر جوابش بودم ولی نه
مثله اینکه جواب نمیده
نیم نگاهی بهش انداختم که دیدم اون دو تا چشم درخشانش بسته اس و نفساش منظم بیرون میاد
خوابش برده بود
مثل بچه کوچولا ها که بعد از غذا سنگین میشن و میخوابن
موندم این حجم از کیوت بودنو چطوری تو دلم جا بدم
فقط یه لبخند زدم و به راه ادامه دادم
چند دیقه گذشت
بالاخره رسیدیم
به علاوه ا.ت خودمم خیلی خسته بودم
ماشینو پاک کردم و پیاده شدم
در سمت ا.ت رو باز کردم و بغل کردم و با خودم بردمش داخل عمارت
نگاه های زیادی رو روی خودم احساس میکردم
اهمیت ندادم و وارد اتاقم...یعنی اتاقمون شدم
ا.ت رو گذاشتم روی تخت و لباسام رو عوض کردم و به آرومی بیدارش کردم
تهیونگ : ا.ت ؟...ا.ت بیدارشو رسیدیم
ا.ت : رسیدیم ؟ (خواب آلود)
تهیونگ : آره پاشو لباساتو عوض کن بخوابیم

به سختی خودشو از تخت جدا کرد و به سمت کمدش رفت
لباس خوابشو برداشت و وارد حمام شد
قبل از اینکه بیاد رفتم روی تخت و دراز کشیدم
چیزی زیادی نگذشت که ا.ت اومد
ا.ت : میرم آب بخورم
تهیونگ : منم میام
بدون اهمیت دادن به حرفم درو باز کرد و از اتاق رفت بیرون
پشت سرش راه میومدم
وارد آشپزخونه شدیم
هیچکس نبود
خدمتکارا به اتاقاشون رفته بودن و سکوت عجیبی حکم فرما بود
ا.ت لیوان آبی برداشت و شروع کرد به نوشیدن
منم همین کارو کردم
پشتشو کرده بود بهم تصمیم گرفتم بترسونمش
تهیونگ : ا.ت ؟
وقتی سرشو برگردوند و گفتم
تهیونگ : بوووو
ا.ت : (جیغ)
خیلی ترسید ولی با جیغی که کشید خودم بیشتر ترسیدم
ا.ت : تهیونگ چته مردم از ترس (با داد)
تهیونگ : خیلی خب بابا چته چرا داد میزنی خودم بیشتر ترسیدم
هردومون خندیدیم و رفتیم سمت اتاق
تهیونگ : ا.ت بیا بغلم بخواب
ا.ت : باشه
دراز کشیدیم و ا.ت توی بغلم بود
ا.ت خیلی سریع خوابش برد
تحملم حدی داره
نزدیکش شدم و بوسه ای روی پیشونیش کاشتم
چشمامو بستم و باهم خوابیدیم

پایان

خب اینم فیک تهیونگ امیدوارم دوست داشته باشید
الان میخوام چند پارت سناریو بذارم بعدش بریم سروفت فیک جیمین
مرسی بابت حمایتاتون ♡
دیدگاه ها (۵)

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۲۹چیزی نگفتم و ادامه ی راه به صدای ...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۲۸ا.ت : خب...حالا که دوست داشتی جای...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط