عاشق یه خلافکار شدم پارت
عاشق یه خلافکار شدم پارت ۲۸
چیزی نگفتم و ادامه ی راه به صدای آهنگ گوش دادم
تهیونگ : رسیدیم
درو باز کردم و پیاده شدم
تهیونگ دستمو گرفت و باهم از خیابون گذشتیم
تهیونگ تو ذهنش :
هنوز وارد رستوران نشده بودیم که احساس کردم دستشویی دارم
گفتم
تهیونگ : ا.ت از جات جم نخور میرم و میام
ا.ت : کجا ؟
چیزی نگفتم و رفتم
ا.ت تو ذهنش :
خیلی مشکوک بود ولی چاره چیه ؟
باید صبر کنم تا بیاد دیگه
همونجا یه نیمکت پیدا کردم و نشستم
گوشیمو درآوردم و سرگرمش شدم که با افتادن سایه ای روی خودم به خیال اینکه تهیونگ باشه سرمو گرفتم بالا
ولی نه
یه پسر بود که ازش معلوم بود چقدر هول و دختر بازه
پسره : هی خوشگله...چرا تنهایی ؟
ا.ت : برو مزاحم نشو
پسره : نمیای بریم دور دور
ا.ت : برو مزاحم نشو میگم دوست پسرم جرت بده ها
پسره : اوهوع...چه خشن...من که پسری اینجا نمیبینم
دستمو گرفت و بلندم کرد و توی بغلش گرفتم
پسره : مال من باش
سعی میکردم از خودم جداش کنم ولی موفق نشدم
از توی کیفم یه چاقو برداشتمو گرفتم سمت گردنش
پسره : هی هی...آروم باش...کاریت ندارم
ا.ت : برو گمشو
پسره : ولی من هنوز حقمو نگرفتم
دست کسی رو روی شونم احساس کردم
رومو برگردوندم و با تهیونگی مواجه شدم که از خشم چشماش قرمز شده بود
پسره : جنابعالی ؟
تهیونگ : دستتو بکش
پسره : و اگه نکشم
همزمان با حرفش منو کنار زد و به صورت تهیونگ زل زد
ا.ت : تهیونگ ولش کن بیا بریم
تهیونگ : ا.ت ساکت باش
یقه ی پسره رو گرفت و با مشت خوابوند تو صورتش
تهیونگ : بار آخرت باشه
پسره : چ...چشم
بلند شدو فرار کرد
ا.ت : تهیونگ بیا بریم
تهیونگ : میفرستم برن سر به نیستش کنن ببین کی گفتم
دستشو گرفتم و با خودم کشوندمش توی رستوران
یه میز پیدا کردیم و نشستیم
گارسون اومد سمت میزمون و گفت
گارسون : خوش اومدین چی میل دارین ؟
تهیونگ : چی میخوری بیب ؟
ا.ت : نمیدونم هرچی گرفتی
تهیونگ : اوکی
تهیونگ سفارش داد و باهم منتظر موندیم
گوشیشو برداشت و شروع کرد به تایپ کردن
اینو از روی حالت دستش فهمیدم
کنجکاویمو نتونستم کنترل کنم و گفتم
ا.ت : چیکار میکنی ؟
تهیونگ : آمار پسره رو درمیارم
ا.ت : بیخیال شو
تهیونگ : نمیتونم
چند دیقه ای گذشت و بالاخره غذامونو آوردن
شروع کردیم به خوردن
بعد از اتمام غذا حساب کردیمو از رستوران خارج شدیم
خواستم در ماشینو باز کنم که....
ادامه دارد...
چیزی نگفتم و ادامه ی راه به صدای آهنگ گوش دادم
تهیونگ : رسیدیم
درو باز کردم و پیاده شدم
تهیونگ دستمو گرفت و باهم از خیابون گذشتیم
تهیونگ تو ذهنش :
هنوز وارد رستوران نشده بودیم که احساس کردم دستشویی دارم
گفتم
تهیونگ : ا.ت از جات جم نخور میرم و میام
ا.ت : کجا ؟
چیزی نگفتم و رفتم
ا.ت تو ذهنش :
خیلی مشکوک بود ولی چاره چیه ؟
باید صبر کنم تا بیاد دیگه
همونجا یه نیمکت پیدا کردم و نشستم
گوشیمو درآوردم و سرگرمش شدم که با افتادن سایه ای روی خودم به خیال اینکه تهیونگ باشه سرمو گرفتم بالا
ولی نه
یه پسر بود که ازش معلوم بود چقدر هول و دختر بازه
پسره : هی خوشگله...چرا تنهایی ؟
ا.ت : برو مزاحم نشو
پسره : نمیای بریم دور دور
ا.ت : برو مزاحم نشو میگم دوست پسرم جرت بده ها
پسره : اوهوع...چه خشن...من که پسری اینجا نمیبینم
دستمو گرفت و بلندم کرد و توی بغلش گرفتم
پسره : مال من باش
سعی میکردم از خودم جداش کنم ولی موفق نشدم
از توی کیفم یه چاقو برداشتمو گرفتم سمت گردنش
پسره : هی هی...آروم باش...کاریت ندارم
ا.ت : برو گمشو
پسره : ولی من هنوز حقمو نگرفتم
دست کسی رو روی شونم احساس کردم
رومو برگردوندم و با تهیونگی مواجه شدم که از خشم چشماش قرمز شده بود
پسره : جنابعالی ؟
تهیونگ : دستتو بکش
پسره : و اگه نکشم
همزمان با حرفش منو کنار زد و به صورت تهیونگ زل زد
ا.ت : تهیونگ ولش کن بیا بریم
تهیونگ : ا.ت ساکت باش
یقه ی پسره رو گرفت و با مشت خوابوند تو صورتش
تهیونگ : بار آخرت باشه
پسره : چ...چشم
بلند شدو فرار کرد
ا.ت : تهیونگ بیا بریم
تهیونگ : میفرستم برن سر به نیستش کنن ببین کی گفتم
دستشو گرفتم و با خودم کشوندمش توی رستوران
یه میز پیدا کردیم و نشستیم
گارسون اومد سمت میزمون و گفت
گارسون : خوش اومدین چی میل دارین ؟
تهیونگ : چی میخوری بیب ؟
ا.ت : نمیدونم هرچی گرفتی
تهیونگ : اوکی
تهیونگ سفارش داد و باهم منتظر موندیم
گوشیشو برداشت و شروع کرد به تایپ کردن
اینو از روی حالت دستش فهمیدم
کنجکاویمو نتونستم کنترل کنم و گفتم
ا.ت : چیکار میکنی ؟
تهیونگ : آمار پسره رو درمیارم
ا.ت : بیخیال شو
تهیونگ : نمیتونم
چند دیقه ای گذشت و بالاخره غذامونو آوردن
شروع کردیم به خوردن
بعد از اتمام غذا حساب کردیمو از رستوران خارج شدیم
خواستم در ماشینو باز کنم که....
ادامه دارد...
- ۲۴۹
- ۰۳ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط