عاشق یه خلافکار شدم پارت
عاشق یه خلافکار شدم پارت ۲۷
ا.ت : خب...حالا که دوست داشتی جایزه بهم چی میدی ؟ (کیوت میگی)
تهیونگ : چی دوست داری ؟
ا.ت : امممم....بریم بیرون ؟
تهیونگ : اوکی شب آماده شو بریم بیرون
ا.ت : مرسییییییی
ناخواسته پریدم بغلش و بوسه ای روی گونش کاشتم
حس خوبی بهم داد
تهیونگ : خب ولم کن که دیگه برم
ا.ت : کجا ؟
تهیونگ : سر کار
ا.ت : زود میای ؟
تهیونگ : سعیمو میکنم
ا.ت : باشه
ولش کردم و گذاشتم بره
خودمم رفتم تو اتاقم...یعنی اتاقمون لباسامو عوض کردمو آلارم گذاشتم
خودمو پرت کردم رو تخت و چشمام و بستم و بعدش سیاهی
۳ ساعت بعد
ساعت ۵:۱۰ بود ولی هنوز آلارمم زنگ نخورده بود
پس پا شدم ببینم این صدای گوشی برای چیه
تهیونگ زنگ زده بود
صدامو صاف کردم و گفتم
ا.ت : الو ؟
تهیونگ : سلام بیب
ا.ت : سلام
تهیونگ : خواب بودی ؟
ا.ت : نه دیگه باید بیدار میشدم
تهیونگ : ههه....خیلی خب آماده شو دارم میام
ا.ت : باشه کاری نداری ؟
تهیونگ : نه بوس...خدافظ
ا.ت : خدافظ
از تخت اومدم پایین و رفتم سمت دستشویی
بعد از انجام کارای لازم دست و صورتمو شستم و مسواک زدم
روتینمو رفتم و اومدم بیرون
در کمدو باز کردمو لباس هارو جا به جا کردم که چشمم خورد به یه لباس مشکی که تا پایین زانوم بود و آستیناش پف پفی بود
همونو برداشتم پوشیدمو با یه جوراب شلواری مشکی و اکسسوری کاملش کردم
موهامم شونه کردم و باز گذاشتم
کفشامم پوشیدم و رفتم پایین منتظر مونده که
(صدای زنگ تلفن)
تهیونگ بود
جواب دادم
ا.ت : الو ؟
تهیونگ : بیا بیرون دم درم
ا.ت : اومدم
قطع کردم و رفتم سمت در و رفتم بیرون
دنبال ماشینش میگشتم نمیدونستم کدوم بود
گوشیمو برداشتم تا شمارشو بگیرم ولی
(صدای بوق ماشین)
با بوقی که زد ماشینو پیدا کردم و رفتم سوار شدم
ا.ت : سلام
تهیونگ : سلام چاگیا....بریم ؟
ا.ت : بریم
یه آهنگ گذاشت و راه افتاد
حین راه ابرا سنگین شدن و شروع کردن به باریدن
ا.ت : یا شیبال
تهیونگ : چرا ؟
ا.ت : چتر نیاوردم
تهیونگ : من آوردم
ا.ت : خوبه....کجا میریم ؟
تهیونگ : رستوران
ا.ت : اوهوم
ادامه دارد...
۳ پارت بیشتر نمونده همین امروز میذارم براتون عاشقتونم ♡♡
ا.ت : خب...حالا که دوست داشتی جایزه بهم چی میدی ؟ (کیوت میگی)
تهیونگ : چی دوست داری ؟
ا.ت : امممم....بریم بیرون ؟
تهیونگ : اوکی شب آماده شو بریم بیرون
ا.ت : مرسییییییی
ناخواسته پریدم بغلش و بوسه ای روی گونش کاشتم
حس خوبی بهم داد
تهیونگ : خب ولم کن که دیگه برم
ا.ت : کجا ؟
تهیونگ : سر کار
ا.ت : زود میای ؟
تهیونگ : سعیمو میکنم
ا.ت : باشه
ولش کردم و گذاشتم بره
خودمم رفتم تو اتاقم...یعنی اتاقمون لباسامو عوض کردمو آلارم گذاشتم
خودمو پرت کردم رو تخت و چشمام و بستم و بعدش سیاهی
۳ ساعت بعد
ساعت ۵:۱۰ بود ولی هنوز آلارمم زنگ نخورده بود
پس پا شدم ببینم این صدای گوشی برای چیه
تهیونگ زنگ زده بود
صدامو صاف کردم و گفتم
ا.ت : الو ؟
تهیونگ : سلام بیب
ا.ت : سلام
تهیونگ : خواب بودی ؟
ا.ت : نه دیگه باید بیدار میشدم
تهیونگ : ههه....خیلی خب آماده شو دارم میام
ا.ت : باشه کاری نداری ؟
تهیونگ : نه بوس...خدافظ
ا.ت : خدافظ
از تخت اومدم پایین و رفتم سمت دستشویی
بعد از انجام کارای لازم دست و صورتمو شستم و مسواک زدم
روتینمو رفتم و اومدم بیرون
در کمدو باز کردمو لباس هارو جا به جا کردم که چشمم خورد به یه لباس مشکی که تا پایین زانوم بود و آستیناش پف پفی بود
همونو برداشتم پوشیدمو با یه جوراب شلواری مشکی و اکسسوری کاملش کردم
موهامم شونه کردم و باز گذاشتم
کفشامم پوشیدم و رفتم پایین منتظر مونده که
(صدای زنگ تلفن)
تهیونگ بود
جواب دادم
ا.ت : الو ؟
تهیونگ : بیا بیرون دم درم
ا.ت : اومدم
قطع کردم و رفتم سمت در و رفتم بیرون
دنبال ماشینش میگشتم نمیدونستم کدوم بود
گوشیمو برداشتم تا شمارشو بگیرم ولی
(صدای بوق ماشین)
با بوقی که زد ماشینو پیدا کردم و رفتم سوار شدم
ا.ت : سلام
تهیونگ : سلام چاگیا....بریم ؟
ا.ت : بریم
یه آهنگ گذاشت و راه افتاد
حین راه ابرا سنگین شدن و شروع کردن به باریدن
ا.ت : یا شیبال
تهیونگ : چرا ؟
ا.ت : چتر نیاوردم
تهیونگ : من آوردم
ا.ت : خوبه....کجا میریم ؟
تهیونگ : رستوران
ا.ت : اوهوم
ادامه دارد...
۳ پارت بیشتر نمونده همین امروز میذارم براتون عاشقتونم ♡♡
- ۲۷۷
- ۰۳ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط