رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۳
رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۳
# پارت ۱۳
ویو ا.ت : تو اون تاریکی قرمزی صورتم معلوم بود که گفتم .....
ا.ت : جیمین خجالت بکش .... ( خجالتی )
جیمین : زنمی چرا باید خجالت بکشم ؟ ( کیوت و بچگونه میگه )
ا.ت : دیوونه ( لبخند )
جیمین : آره دیوونه تو ام الهی دورت بگردم
ا.ت : آخیییی باشه حالا نمیخواد دورم بگردی ( لبخند )
جیمین : چطوره توت بگردم ( لبخند شیطانی )
ا.ت : ( تعجب ) ای پرو منو تو ازدواج کردیم بعد من روم نمیشه همچین کنم چطور اینقدر راحتی آخه ؟
جیمین : باشه بابا شوخی بود زنمی چرا باید خجالت بکشم آدم با زنش راحت نباشه پاشو جمعش کن ولی تو از وقتی ازدواج کردیم نزاشتی بهت دست بزنم ... آقا سِیون یکم بزرگ شد نمیگه من چرا خواهر یا برادری ندارم ؟ ( کیوت )
ا.ت : نه بابا پس بگو منظورت چیه ... نوچ نمیشه ... نترس نمیگه ...
جیمین : میشه ...میگه پس بزار
ا.ت : نمیشه پاشو بریم خونه الان سِیون میاد
جیمین : وایسا ... ( تماس میگیره )
جیمین : الو ...
سوهو : جانم ؟
جیمین : سِیون رو امروز ببر خونه خودت کار داریم
سوهو : اووووو اوکی .... وایسا کی اومدی ؟
جیمین : نمیدونم ... خدافظ
_ قطع میکنه
جیمین : ( رو به ا.ت ) خب بریم خونه
ا.ت : یا خدا نمیام ...
جیمین : را نداره پاشو
ویو جیمین : با ا.ت سوار ماشین شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم و خب ... ( نویسنده : توقع نداشته باشین بیام بگم چی شد ... و خب با مغز منحرفتون 😅 )
ویو جیمین : صبح زود پاشدم ا.ت خواب بود رفتم لباسام رو پوشیدم و نشستم رو صندلی و محو چهرهی خوشگل وصف نا پذیرش شدم که چشاش رو به آرومی باز کرد و ....
#Iranians_Love_JK
# پارت ۱۳
ویو ا.ت : تو اون تاریکی قرمزی صورتم معلوم بود که گفتم .....
ا.ت : جیمین خجالت بکش .... ( خجالتی )
جیمین : زنمی چرا باید خجالت بکشم ؟ ( کیوت و بچگونه میگه )
ا.ت : دیوونه ( لبخند )
جیمین : آره دیوونه تو ام الهی دورت بگردم
ا.ت : آخیییی باشه حالا نمیخواد دورم بگردی ( لبخند )
جیمین : چطوره توت بگردم ( لبخند شیطانی )
ا.ت : ( تعجب ) ای پرو منو تو ازدواج کردیم بعد من روم نمیشه همچین کنم چطور اینقدر راحتی آخه ؟
جیمین : باشه بابا شوخی بود زنمی چرا باید خجالت بکشم آدم با زنش راحت نباشه پاشو جمعش کن ولی تو از وقتی ازدواج کردیم نزاشتی بهت دست بزنم ... آقا سِیون یکم بزرگ شد نمیگه من چرا خواهر یا برادری ندارم ؟ ( کیوت )
ا.ت : نه بابا پس بگو منظورت چیه ... نوچ نمیشه ... نترس نمیگه ...
جیمین : میشه ...میگه پس بزار
ا.ت : نمیشه پاشو بریم خونه الان سِیون میاد
جیمین : وایسا ... ( تماس میگیره )
جیمین : الو ...
سوهو : جانم ؟
جیمین : سِیون رو امروز ببر خونه خودت کار داریم
سوهو : اووووو اوکی .... وایسا کی اومدی ؟
جیمین : نمیدونم ... خدافظ
_ قطع میکنه
جیمین : ( رو به ا.ت ) خب بریم خونه
ا.ت : یا خدا نمیام ...
جیمین : را نداره پاشو
ویو جیمین : با ا.ت سوار ماشین شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم و خب ... ( نویسنده : توقع نداشته باشین بیام بگم چی شد ... و خب با مغز منحرفتون 😅 )
ویو جیمین : صبح زود پاشدم ا.ت خواب بود رفتم لباسام رو پوشیدم و نشستم رو صندلی و محو چهرهی خوشگل وصف نا پذیرش شدم که چشاش رو به آرومی باز کرد و ....
#Iranians_Love_JK
۴.۷k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.