مقصر تویی
مقصر تویی
اگر چشمهایت را درویش کرده بودی من حالا در حسرت نگاه تو
به جان این کلمه ها نمی افتادم
هر چه به سرم آمده تو در آن دستی داری
همین ساعت
صدای تیک تیک ساعت برای من درست مثل لالایی بود
حالا شده درست مثل ضربه های چکش روی تک تک لحظه های نبودنت
اصلا چرا راه دور بروم
همین شب
قبل تو شبها برایم چه ستاره داشت چه ستاره نداشت
خلاصه میگذشت
تو بودی که با دست ستاره ها را نشانم دادی
و من سالهاست دارم در آسمان دنبال آن ستاره میگردم
پاییز را برایم جهنم کردی
و حالا هر پاییز زیر باران مانند دیوانه ها راه میروم
پاییز بود یادت نیست
من که در دنیای خودم بودم که باران گرفت
تو بودی که وسط آن خیابان خیس و پر از برگهای زرد و قرمز
سر راهم سبز شدی
همه اش تقصیر خودت است که اینگونه دیوانه وار از تو مینویسم
اگر آنروز تو چشمهایت را درویش کرده بودی
حالا نه ساعت و نه پاییز و نه باران و نه شبهای بی ستاره ام
در حسرت دیدن چشمهایت این همه بی تاب نبود ......
اگر چشمهایت را درویش کرده بودی من حالا در حسرت نگاه تو
به جان این کلمه ها نمی افتادم
هر چه به سرم آمده تو در آن دستی داری
همین ساعت
صدای تیک تیک ساعت برای من درست مثل لالایی بود
حالا شده درست مثل ضربه های چکش روی تک تک لحظه های نبودنت
اصلا چرا راه دور بروم
همین شب
قبل تو شبها برایم چه ستاره داشت چه ستاره نداشت
خلاصه میگذشت
تو بودی که با دست ستاره ها را نشانم دادی
و من سالهاست دارم در آسمان دنبال آن ستاره میگردم
پاییز را برایم جهنم کردی
و حالا هر پاییز زیر باران مانند دیوانه ها راه میروم
پاییز بود یادت نیست
من که در دنیای خودم بودم که باران گرفت
تو بودی که وسط آن خیابان خیس و پر از برگهای زرد و قرمز
سر راهم سبز شدی
همه اش تقصیر خودت است که اینگونه دیوانه وار از تو مینویسم
اگر آنروز تو چشمهایت را درویش کرده بودی
حالا نه ساعت و نه پاییز و نه باران و نه شبهای بی ستاره ام
در حسرت دیدن چشمهایت این همه بی تاب نبود ......
۱.۵k
۲۰ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.