ایستاده اند ثانیه هابر تابستان خاطره ها واماگونه هایمبس ناجوانمردانهمی لرزددر هجرت ناگزیرِنوازش انگشتانتبازآ وبگوبر عاشقانه هایِکدامین شعرنامت نمی خندد ؟؟؟که لب های دیده گانمبه هر سوسرک می کشدفقطرد پای نگاه تو را می بوسد !!!