پارت جدید
مافیایی مخفی🌕🖤 پارت10
(حالا هم یه سوژه جدید برا بچه ها پیدا شده بود داشتن پچ پچ میکردن)
جینی:جونگکوک ا/ت دیگه واقعا غیر قابل تحمل شدید نگران نباشید نمی زارم زنده بمونید(اینو گفت و رفت تو کلاس)
ا/ت ویو
این جینی عجب آشغالی بوده خوبه باهاش گرم نگرفتم شرش کم الانم من باید زودتر برم تو ماشین که بعدشم جونگکوک بیاد
عمارت+شب+
نامجون:شما دو تا چرا اینقدر اعصابتون بهم ریختس
جونگکوک:هیچی یه همکلاسی احمق...ولش کن
ا/ت:منظورش جینیه
جین:آهاا لی جینی درسته؟
(داشتن همه باهام سر میز شام حرف میزدن که یهو صدای شکستن در اومد و بعدشم صدا شلیک همه اعضا اسلحه ها شونو درآوردن و یهو یه دسته آدم که لباسای سیاه داشتن وارد شدن ک شروع کردن به شلیک کردن جونگکوک دست ا/ت رو گرفت و بردش پشت مبل و همه پناه گرفتن و شروع کردن به جنگیدن)
ا/ت:چه خبره جونگکوک من میترسم
جونگکوک:آروم باش من پیشتم
تهیونگ:آهای لعنتیا به خونه حمله میکنید
جیمین:زنده تون نمی زارم فهمیدین
شوگا:&£_=£#€=£_÷£_﷼×£÷£$%:_%: (فحش......)
(خلاصههمینجوریداشتنشلیکمیکردنومیزدنهمه جایعمارتداغونشدهبودهمهاونا روزدنویکیشونوزد بهولینمرده)
جیهوپ:مردن تموم شد یا نه
نامجون:آره بچه ها بیاین بیرون
جونگکوک:بیبینم خوبی
ا/ت(داشت گریه میکرد و خیلی ترسیده بود محکم کوک رو بغل کرد اون از بچه گی از صداهای بلند میترسید)
جونگ کوک:آروم باش کنارتم
جیمین:اوخییی چه رمانتیک
کوک(بلافاصله ا/ت رو از بغلش جدا کرد و رو به جیمین گفت خفه شو و رفت بالا سر اون مرده که نیم جون بود )
کوک:بگو بیبینم که شما ها رو فرستاده بود
_:هیچ کس
شوگا:هوی کثافت میگی یا یه بلای سرت بیارم که پشیمون بشی
_:(سرفه البته الان پخش زمین شده و داره جون میکنه ) نخیر
نامجون:الان تو حالت نیستی که لج کنی
ا/ت: بریدکنار(خیلی جدی)
(اومد و پاشو گذاشت رو دست اون مرده و اون مرده داشت جیغ میزد و ات همه داشت محکم تر فشار میداد)
_:باشه باشه میگم تو رو خدا بس کن
ا/ت:د جون بکن دیگه
جیمین:(آب دهنش قورت داد)
_:پدر خانم لی به دستور خانم لی... (که یهو جان را به حق سپرد )
ا/ت:لعنتی خانم لی کی؟هاا آخه کثافت الان وقت مردن بود
تهیونگ:هی ا/ت جون آروم باش لطفا بیا بشین اینجا آفرین
جونگکوک:ذهن)وای خدا اینکه ترسیده بود نمیدونستم از ترس هم آدما همچین کاری میکنن
جیهوپ:بچه ها فقط گفت پدر خانم لی فامیلی شو گفت و اسمشو نگفت و ازآنجایی که گفت خانم پس یه زنه
ا/ت:بچه ها هنوز نفهمیدیم همه اینا زیر سر جینیه
جونگکوک:وایسا حق با توئه فامیلی اونم لی هست و دراصل دشمن اصلی ما پدرش هست لی هونسو و دخترشم جینیه؟!باورم نمیشه همکلاسیمون دختر دشمنمونه
ا/ت:تقصیر منه که اون خونه تو رو پیدا کرد جونگ کوک
نامجون:پس کن ا/ت اصلنم تقصیر تو نیست ناسلامتی دختر دشمنمونه تحقیق کردن پیدا کردن دیگه هیچ اشکالی هم نداره
جونگکوک:حق با نامجونه الانم همه بریم استراحت کنیم فردا جمعه اس یه فکری براش میکنیم
ا/ت:از کجا معلوم دوباره حمله نمیکنن
تهیونگ:ا/ت راست میگه
جیهوپ:چطوره بریم هتل
شوگا:آره از اینجابهترههمهجابراترمیمشده
جین:چه ترمیم؟! چطور فکر کردی بازم اینجا میمونم من ورد واید هنسامم امکان نداره اینجا باشم
جونگکوک:باز خود توصیفی رو شروع نکن ولی درسته بهتره بریم به عمارت دیگه اونجا رو کسی نمیشناسه و اون لعنتیا هم نمیتونن رد اونجا رو بزنن ولی اونجا هم باید یکم مرتب بشه پس امشب میرم به نزدیک ترین هتل اینجا
نامجون:پس پاشید !ندیمه ها شماها مرخصید می تونید برین خونه هاتون
__:چشم
هتل+
جونگکوک:ما هشت اتاق لازیم داریم
پرسونل:یک دقیقه لطفا..........آه متاسفم ما فقط هفت اتاق داریم
جونگکوک:واقعا؟!
پرسونل:بله آقا نمیشه دو تا تون تو یه اتاق باشید
جونگکوک:باشه
اعضا:چه شد چه گفت
جونگکوک:هفت اتاق خالی دارن
تهیونگ:خب بسمونه دیگه
پرسونل:از این طرف بیاین تا اتاقاتون رو نشون بدم
ا/ت:اهم اهم(سرفه)
جیمین: با سرفه گلوتو جر نده ا/ت جان تو تو یه اتاق با جونگکوک میمونی
ا/ت:چههههه(داد)
همه(😐)
جونگکوک:صداتو ببر
ا/ت:(آب دهنشو قورت داد)ببخشید
(همه رفتن تو اتاقشان و جابجا شدن ولی خب ات و جونگکوک تو یه اتاق بودن و ات هم بخاطر این بالا سر کوک دست به سینه وایساده بود)
کوک:هاا چته
ا/ت:الان انتظار داری با تو تو یه تخت بخوابم
کوک(دستشو برد زیر چانش و خیلی جذاب و یه لبخند سرد که باعث شده بود خیلی جذاب بشه گفت):مشکلی هست
ا/ت(زبونش بند اومده بود اینقدر نگاه کوک جذاب بود که قرمز شده بود و گفت :..چیزه....خب آره
کوک:خب مشکلت به من ربطی نداره
ا/ت :ولی من نمیخوام با تو بخوابم
کوک:میدونی خیلی خستم
(حالا هم یه سوژه جدید برا بچه ها پیدا شده بود داشتن پچ پچ میکردن)
جینی:جونگکوک ا/ت دیگه واقعا غیر قابل تحمل شدید نگران نباشید نمی زارم زنده بمونید(اینو گفت و رفت تو کلاس)
ا/ت ویو
این جینی عجب آشغالی بوده خوبه باهاش گرم نگرفتم شرش کم الانم من باید زودتر برم تو ماشین که بعدشم جونگکوک بیاد
عمارت+شب+
نامجون:شما دو تا چرا اینقدر اعصابتون بهم ریختس
جونگکوک:هیچی یه همکلاسی احمق...ولش کن
ا/ت:منظورش جینیه
جین:آهاا لی جینی درسته؟
(داشتن همه باهام سر میز شام حرف میزدن که یهو صدای شکستن در اومد و بعدشم صدا شلیک همه اعضا اسلحه ها شونو درآوردن و یهو یه دسته آدم که لباسای سیاه داشتن وارد شدن ک شروع کردن به شلیک کردن جونگکوک دست ا/ت رو گرفت و بردش پشت مبل و همه پناه گرفتن و شروع کردن به جنگیدن)
ا/ت:چه خبره جونگکوک من میترسم
جونگکوک:آروم باش من پیشتم
تهیونگ:آهای لعنتیا به خونه حمله میکنید
جیمین:زنده تون نمی زارم فهمیدین
شوگا:&£_=£#€=£_÷£_﷼×£÷£$%:_%: (فحش......)
(خلاصههمینجوریداشتنشلیکمیکردنومیزدنهمه جایعمارتداغونشدهبودهمهاونا روزدنویکیشونوزد بهولینمرده)
جیهوپ:مردن تموم شد یا نه
نامجون:آره بچه ها بیاین بیرون
جونگکوک:بیبینم خوبی
ا/ت(داشت گریه میکرد و خیلی ترسیده بود محکم کوک رو بغل کرد اون از بچه گی از صداهای بلند میترسید)
جونگ کوک:آروم باش کنارتم
جیمین:اوخییی چه رمانتیک
کوک(بلافاصله ا/ت رو از بغلش جدا کرد و رو به جیمین گفت خفه شو و رفت بالا سر اون مرده که نیم جون بود )
کوک:بگو بیبینم که شما ها رو فرستاده بود
_:هیچ کس
شوگا:هوی کثافت میگی یا یه بلای سرت بیارم که پشیمون بشی
_:(سرفه البته الان پخش زمین شده و داره جون میکنه ) نخیر
نامجون:الان تو حالت نیستی که لج کنی
ا/ت: بریدکنار(خیلی جدی)
(اومد و پاشو گذاشت رو دست اون مرده و اون مرده داشت جیغ میزد و ات همه داشت محکم تر فشار میداد)
_:باشه باشه میگم تو رو خدا بس کن
ا/ت:د جون بکن دیگه
جیمین:(آب دهنش قورت داد)
_:پدر خانم لی به دستور خانم لی... (که یهو جان را به حق سپرد )
ا/ت:لعنتی خانم لی کی؟هاا آخه کثافت الان وقت مردن بود
تهیونگ:هی ا/ت جون آروم باش لطفا بیا بشین اینجا آفرین
جونگکوک:ذهن)وای خدا اینکه ترسیده بود نمیدونستم از ترس هم آدما همچین کاری میکنن
جیهوپ:بچه ها فقط گفت پدر خانم لی فامیلی شو گفت و اسمشو نگفت و ازآنجایی که گفت خانم پس یه زنه
ا/ت:بچه ها هنوز نفهمیدیم همه اینا زیر سر جینیه
جونگکوک:وایسا حق با توئه فامیلی اونم لی هست و دراصل دشمن اصلی ما پدرش هست لی هونسو و دخترشم جینیه؟!باورم نمیشه همکلاسیمون دختر دشمنمونه
ا/ت:تقصیر منه که اون خونه تو رو پیدا کرد جونگ کوک
نامجون:پس کن ا/ت اصلنم تقصیر تو نیست ناسلامتی دختر دشمنمونه تحقیق کردن پیدا کردن دیگه هیچ اشکالی هم نداره
جونگکوک:حق با نامجونه الانم همه بریم استراحت کنیم فردا جمعه اس یه فکری براش میکنیم
ا/ت:از کجا معلوم دوباره حمله نمیکنن
تهیونگ:ا/ت راست میگه
جیهوپ:چطوره بریم هتل
شوگا:آره از اینجابهترههمهجابراترمیمشده
جین:چه ترمیم؟! چطور فکر کردی بازم اینجا میمونم من ورد واید هنسامم امکان نداره اینجا باشم
جونگکوک:باز خود توصیفی رو شروع نکن ولی درسته بهتره بریم به عمارت دیگه اونجا رو کسی نمیشناسه و اون لعنتیا هم نمیتونن رد اونجا رو بزنن ولی اونجا هم باید یکم مرتب بشه پس امشب میرم به نزدیک ترین هتل اینجا
نامجون:پس پاشید !ندیمه ها شماها مرخصید می تونید برین خونه هاتون
__:چشم
هتل+
جونگکوک:ما هشت اتاق لازیم داریم
پرسونل:یک دقیقه لطفا..........آه متاسفم ما فقط هفت اتاق داریم
جونگکوک:واقعا؟!
پرسونل:بله آقا نمیشه دو تا تون تو یه اتاق باشید
جونگکوک:باشه
اعضا:چه شد چه گفت
جونگکوک:هفت اتاق خالی دارن
تهیونگ:خب بسمونه دیگه
پرسونل:از این طرف بیاین تا اتاقاتون رو نشون بدم
ا/ت:اهم اهم(سرفه)
جیمین: با سرفه گلوتو جر نده ا/ت جان تو تو یه اتاق با جونگکوک میمونی
ا/ت:چههههه(داد)
همه(😐)
جونگکوک:صداتو ببر
ا/ت:(آب دهنشو قورت داد)ببخشید
(همه رفتن تو اتاقشان و جابجا شدن ولی خب ات و جونگکوک تو یه اتاق بودن و ات هم بخاطر این بالا سر کوک دست به سینه وایساده بود)
کوک:هاا چته
ا/ت:الان انتظار داری با تو تو یه تخت بخوابم
کوک(دستشو برد زیر چانش و خیلی جذاب و یه لبخند سرد که باعث شده بود خیلی جذاب بشه گفت):مشکلی هست
ا/ت(زبونش بند اومده بود اینقدر نگاه کوک جذاب بود که قرمز شده بود و گفت :..چیزه....خب آره
کوک:خب مشکلت به من ربطی نداره
ا/ت :ولی من نمیخوام با تو بخوابم
کوک:میدونی خیلی خستم
- ۳۴۹
- ۲۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط