ادامه پارت ۱۰
کوک:میدونی خیلی خستم اینقدر لج نکن خیلی خستم میخوام بخوابم باشه تو رو تخت بخوام منم کنار تخت یه چیزی پهن میکنم میخوابم
ا/ت:ولی...ولش کن باشه
صبح +ا/ت ویو:
آروم چشمام رو باز کردم
صبح شده ولی هنوز سایهی شب توی ذهنم سنگینی میکرد.
جونگکوک کنارم خواب بود، ................وایسا چه؟! جونگ کوک کنارم خوابیده بود؟!
ا/ت:(با جیغ)جونگکوککککککککک
جونگکوک:(از خواب پرید)زهر ماررررر زهرم ترکید چته (خشن)
ا/ت:تو چرا کنار من خوابیدی هاا
جونگکوک:آخه دختره سس مغز من کنار تو نه تو کنار من خوابیدی احمق بیبین کجایی؟!
ات(حق با اون بود من کنار اون بودم شب از تخت قل خوردم افتادم زمین و کنارش خواب بودم وای ضایع شدم )
جونگکوک:ها چی شد
(بتو رو کشید روش )
جونگکوک:خجالت نکش اشکال نداره پتو رو بگیر اونور بیبینمت عین گوجه شدی دیونه اول آدم می بینه تقصیر کیه بعد جیغ می کشه
ا/ت ویو:
وای من چه کار کردم کاشکی زمین سوراخ میشد میرفتم زیر زمین قرمز شده بودم ولی دیدم بعدش دیگه مسخرم نکرد یه سکوت عمیق بین هر دومون حاکم شد تو فکر فرو رفته بود چند دقیقه بعد خودممبهفکرافتادمغرقشدمکنارهم نشسته بودیم داشتم به اتفاقات فکر میکردم تا الان برام افتاده حمله دیشب و غیره نمیدونم توچهرمچهحسی دیدهمیشدکهکوکگفت)
جونگکوک: «تو چرا اینقدر ترسیدی؟» صدای نرم و زمختش لرزید.
– ا/ت:«چون نمیدونم قراره چی بشه...» صدای خودم هم ضعیف بود.
کوک: «زندگی تو از الان با من یکی شده، و هیچ راه برگشتی نیست.»
"درجا خشکم زد یعنی چه زندگیم با زندگیش یکی شده یعنی چه راه برگشتی نیست چرا یهو اینقدر عوض شد دیگه هیچ حرفی به ذهنم نمی رسید که بزنم"
ا/ت:جونگکوک بهتر نیست بلند شیم
کوک:آره بریم حتما بچه ها پاین منتظرن
.
نامجون:آه بالاخره اومدین
جین:دیگه زود تر راه بیوفتیم
رفتن به عمارت جدید شون)
ا/ت:وای باورم نمیشه این عمارت از اون یکی خوشگل تره
جین:خب معلومه تا منو دید خوشگل شد
ا/ت(پروکرفیس)
جیمین:میگم اینجا که مرتبه
جونگکوک:شب زنگ زدم گفتم مرتبش کنن
تهیونگ:آفرین فرزندم
(کامل توی عمارت جدید جا بجا شدن و خیلی خوشگل و خفن درستش کردن)
ا/ت:ولی...ولش کن باشه
صبح +ا/ت ویو:
آروم چشمام رو باز کردم
صبح شده ولی هنوز سایهی شب توی ذهنم سنگینی میکرد.
جونگکوک کنارم خواب بود، ................وایسا چه؟! جونگ کوک کنارم خوابیده بود؟!
ا/ت:(با جیغ)جونگکوککککککککک
جونگکوک:(از خواب پرید)زهر ماررررر زهرم ترکید چته (خشن)
ا/ت:تو چرا کنار من خوابیدی هاا
جونگکوک:آخه دختره سس مغز من کنار تو نه تو کنار من خوابیدی احمق بیبین کجایی؟!
ات(حق با اون بود من کنار اون بودم شب از تخت قل خوردم افتادم زمین و کنارش خواب بودم وای ضایع شدم )
جونگکوک:ها چی شد
(بتو رو کشید روش )
جونگکوک:خجالت نکش اشکال نداره پتو رو بگیر اونور بیبینمت عین گوجه شدی دیونه اول آدم می بینه تقصیر کیه بعد جیغ می کشه
ا/ت ویو:
وای من چه کار کردم کاشکی زمین سوراخ میشد میرفتم زیر زمین قرمز شده بودم ولی دیدم بعدش دیگه مسخرم نکرد یه سکوت عمیق بین هر دومون حاکم شد تو فکر فرو رفته بود چند دقیقه بعد خودممبهفکرافتادمغرقشدمکنارهم نشسته بودیم داشتم به اتفاقات فکر میکردم تا الان برام افتاده حمله دیشب و غیره نمیدونم توچهرمچهحسی دیدهمیشدکهکوکگفت)
جونگکوک: «تو چرا اینقدر ترسیدی؟» صدای نرم و زمختش لرزید.
– ا/ت:«چون نمیدونم قراره چی بشه...» صدای خودم هم ضعیف بود.
کوک: «زندگی تو از الان با من یکی شده، و هیچ راه برگشتی نیست.»
"درجا خشکم زد یعنی چه زندگیم با زندگیش یکی شده یعنی چه راه برگشتی نیست چرا یهو اینقدر عوض شد دیگه هیچ حرفی به ذهنم نمی رسید که بزنم"
ا/ت:جونگکوک بهتر نیست بلند شیم
کوک:آره بریم حتما بچه ها پاین منتظرن
.
نامجون:آه بالاخره اومدین
جین:دیگه زود تر راه بیوفتیم
رفتن به عمارت جدید شون)
ا/ت:وای باورم نمیشه این عمارت از اون یکی خوشگل تره
جین:خب معلومه تا منو دید خوشگل شد
ا/ت(پروکرفیس)
جیمین:میگم اینجا که مرتبه
جونگکوک:شب زنگ زدم گفتم مرتبش کنن
تهیونگ:آفرین فرزندم
(کامل توی عمارت جدید جا بجا شدن و خیلی خوشگل و خفن درستش کردن)
- ۲۴۶
- ۲۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط