عمارت ابر پارت۱۲
#عمارت_ابر #پارت۱۲
جیمین:هیع پیش کار لباسم چیشد
پیشکار:ارباب زاده جین آلان
جیمین پوفی کرد موهاش روتویی آیینه درست کرد که ارباب زاده لان یونگ وارد اتاق شدش
جیمین:اوه لان اول اینجا چیکار دارین.
یونگ:ازش حمایت کردی درست میگفت اون از آینده اومده
جیمین:پس از خوب کسی حمایت کردم به هرحال برای جشن آماده اید
یونگ:بله آماده ام همراهم میایید
جیمین:باعث افتخار ماست
تهیونگ زود تر از جونگ کوک رفت اون تنها پسری بود که تونسته بود صدایی این پسر رو دربیاره که دستی دور شونه هایی تهیونگ حلقه شدش
جونگ کوک:هیع تهیونگااا چطوری
تهیونگ:دستت رو بردار
جونگ کوک:باشه باشه چرا جوش..
که بقیه حرفش با دیدن دختری که دید باز موند تهیونگ رد نگاهش رو گرفت خودش بود دختری از نسل آینده تو لباس خاندان بی طرف گوسو لان بود
(مقر ابر دخترانه)
جنی با اعصابی خورد یه لیسا نگاه میکرد که چطوری با جیسو گرم گرفته بود حسودیش میشد به جیسو که نیومده عزیز همه شده
جیسو:این لباس واقعا معرکه اس تنکیو سوماچ یانلی
یانلی:جیسو خواهش میکنم به زبون ما حرف.بزن
جیسو:عذر میخوام تشکر کردم به زبون عادی لیسا این گوشواره ها محشره ممنونم
جنی:جیسو بهتر خیلی خانومانه رفتار کنی چون رئیس خاندانها هم هستن
لیسا:جنی این چه مدل حرف زدنه
آیون فقط نظاگر دعوا و مشاجره جنی و لیسا و خنده هایی آروم یانلی و جیسو بود
آیون:خوب بسه باید بریم بجنبین
جنی:قبلش فقط لیسا بامن بیا
دستایی لیسا رو گرفت بع سمت بیرون سالن اصلی رفتن لیسا رو به سمت خودش برگردوند
جنی:لیسا...
لیسا:جنی خیلی کارت زشت بود اون تازه اومده اینجا هرکیم بود کمی غریبی میکرد چه برسه به این که از دنیایی دیگه ایی اومده باشه
جنی:لیسا خوشم نمیاد باهاش زیاد صمیمی بشی چرا نمیفهمی
لیسا:جین جنی منظورت چیه
جنی آستین لباس لیسا رو گرفت چهرش قرمز شده بود قلبش تند تند میزد خودش هم نمیدونست این همه حسادت از کجا نشأت میگیره
جنی:من..من.. هیچی بریم دیر شدش
بی تفاوت از کنار لیسا گذشت
لیسا:باخودش درگیری دارع هااا پوف
جیسو اعصابش خورد و خاکشیر بود
جیسو:آخه مگه هودیم چش بود اه اه نمیتونم باهاش حتی را...
که پاش.به دامن لباسش گیر کرد نزدیک بود زمین بخوره که آیون گرفتش به آیون چشم دوخته بود آیون اولین باری بود که چشمایی یه دختر اینقدر از نزدیک میدید چشمایی براق و شیطون
آیون:هواست یه راه رفتنت باشه
لیسا:دایی بکهیونگ #عیدی #اسکندر #آیسان_رومخ
جیمین:هیع پیش کار لباسم چیشد
پیشکار:ارباب زاده جین آلان
جیمین پوفی کرد موهاش روتویی آیینه درست کرد که ارباب زاده لان یونگ وارد اتاق شدش
جیمین:اوه لان اول اینجا چیکار دارین.
یونگ:ازش حمایت کردی درست میگفت اون از آینده اومده
جیمین:پس از خوب کسی حمایت کردم به هرحال برای جشن آماده اید
یونگ:بله آماده ام همراهم میایید
جیمین:باعث افتخار ماست
تهیونگ زود تر از جونگ کوک رفت اون تنها پسری بود که تونسته بود صدایی این پسر رو دربیاره که دستی دور شونه هایی تهیونگ حلقه شدش
جونگ کوک:هیع تهیونگااا چطوری
تهیونگ:دستت رو بردار
جونگ کوک:باشه باشه چرا جوش..
که بقیه حرفش با دیدن دختری که دید باز موند تهیونگ رد نگاهش رو گرفت خودش بود دختری از نسل آینده تو لباس خاندان بی طرف گوسو لان بود
(مقر ابر دخترانه)
جنی با اعصابی خورد یه لیسا نگاه میکرد که چطوری با جیسو گرم گرفته بود حسودیش میشد به جیسو که نیومده عزیز همه شده
جیسو:این لباس واقعا معرکه اس تنکیو سوماچ یانلی
یانلی:جیسو خواهش میکنم به زبون ما حرف.بزن
جیسو:عذر میخوام تشکر کردم به زبون عادی لیسا این گوشواره ها محشره ممنونم
جنی:جیسو بهتر خیلی خانومانه رفتار کنی چون رئیس خاندانها هم هستن
لیسا:جنی این چه مدل حرف زدنه
آیون فقط نظاگر دعوا و مشاجره جنی و لیسا و خنده هایی آروم یانلی و جیسو بود
آیون:خوب بسه باید بریم بجنبین
جنی:قبلش فقط لیسا بامن بیا
دستایی لیسا رو گرفت بع سمت بیرون سالن اصلی رفتن لیسا رو به سمت خودش برگردوند
جنی:لیسا...
لیسا:جنی خیلی کارت زشت بود اون تازه اومده اینجا هرکیم بود کمی غریبی میکرد چه برسه به این که از دنیایی دیگه ایی اومده باشه
جنی:لیسا خوشم نمیاد باهاش زیاد صمیمی بشی چرا نمیفهمی
لیسا:جین جنی منظورت چیه
جنی آستین لباس لیسا رو گرفت چهرش قرمز شده بود قلبش تند تند میزد خودش هم نمیدونست این همه حسادت از کجا نشأت میگیره
جنی:من..من.. هیچی بریم دیر شدش
بی تفاوت از کنار لیسا گذشت
لیسا:باخودش درگیری دارع هااا پوف
جیسو اعصابش خورد و خاکشیر بود
جیسو:آخه مگه هودیم چش بود اه اه نمیتونم باهاش حتی را...
که پاش.به دامن لباسش گیر کرد نزدیک بود زمین بخوره که آیون گرفتش به آیون چشم دوخته بود آیون اولین باری بود که چشمایی یه دختر اینقدر از نزدیک میدید چشمایی براق و شیطون
آیون:هواست یه راه رفتنت باشه
لیسا:دایی بکهیونگ #عیدی #اسکندر #آیسان_رومخ
۱۴.۰k
۰۱ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.