عمارت ابر پارت۱۱
#عمارت_ابر #پارت۱۱
آیون:سانه هوایی منظورت چیه
من:اوه یادم رفته بود یه وسیله اس به اسم هواپیما که کلی آدم رو از آسمون عبور میده
دختره:وییی کاش منم تو اون دوران بودم حتما خیلی جذاب بود
آیون:پس یه جورایی از نسل وی جونگ کوک هستی
من:شاید پدر پدر پدرپدرپدرجدم عموش بوده
دختره:خوب خوب از هرچیزی بگذریم خودمون معرفی میکنم من نیه لیسام
دختره:منم جین جنی هستم از خاندان جین
من:آم تو به خاندان خودت خیلی میبالی و درواقع به پولشون
لیسا:زدی به هدف دقیقا همینه
جنی:تو ساکت شو نیه لیسا
لیسا باد بزنش رو باز کرد جلویی دهنش گرفت
من:تو با نیه تو مقر ابر نسبت داری
لیسا:اوه نیه بکهیونگ میگی اون دایمه
من:خیلی اخلاقاتون شبیه هم
دختره:بیش از اندازه شبیه هم منم جیانگ یانلی هستم خوشبختم
من:منم معرف حضور همتون جیسو ام
درضمن جنی عذر میخوام بابت برخوردم
جنی:مهم نیس خوب بانو آیون از ما خواستن بیایم اینجا تا لباس مناسب برات انتخاب کنم
من:هاننننن! من اصلا نمیتونم بالباسایی مثل شما راه برم منو بکشی هم اینو نمیپوشم
که یهو شمشیر یکی زیر گلوم قرار گرفت
لیسا:اوه آیون...
من:هیع هیع چته تو روانی
آیون:خودت گفتی بمیری اما اینو نمیپوشی درسته
من:من یه چیز خوردم گفتم میپوشم
یانلی:پس با من بیا
باهاش رفتم دستمو گرفت کولمو برداشتم رفتم دنبالش
(مقر ابر پسرا)
جونگ.کوک:خوب خوب چانیول مثل اینکه امشب جشنه
چانیول:ببین جونگ.کوک اگه قراره بدبختمون کنی و خاندان مارو به سخره بگیری همین جا بمون
جونگ کوک:باشه باشه بنظرت اون دختر از کدوم خاندانه
چانیول:چه میدونم من دیگه میرم
جونگ کوک:باشه
چانیول لباسش رو تکوند به سمت نیه بکهیونگ رفت
بکهیونگ:اوه چانیول اومدی
چانیول:باز تو ترسیدی که
بکهیونگ:نه نترسیدم
دستاشو دور کمر بک انداخت و سرشو گذاشت رویی شونه بک
چانیول:مطمئنی نیه بکهیونگ
بکهیونگ:ای جیانگ چانیول دستتو بکش اینکارا چیه
چانیول دستشو برداشت و گفت باشه باشه و نشست رویی تخت
بکهیونگ:خوب بریم دلم برایی خواهر زادم تنگ شده
چانیول:اوهوم که اینطور پس بریم
.
.
. #اسکندر #آیسان_رومخ
آیون:سانه هوایی منظورت چیه
من:اوه یادم رفته بود یه وسیله اس به اسم هواپیما که کلی آدم رو از آسمون عبور میده
دختره:وییی کاش منم تو اون دوران بودم حتما خیلی جذاب بود
آیون:پس یه جورایی از نسل وی جونگ کوک هستی
من:شاید پدر پدر پدرپدرپدرجدم عموش بوده
دختره:خوب خوب از هرچیزی بگذریم خودمون معرفی میکنم من نیه لیسام
دختره:منم جین جنی هستم از خاندان جین
من:آم تو به خاندان خودت خیلی میبالی و درواقع به پولشون
لیسا:زدی به هدف دقیقا همینه
جنی:تو ساکت شو نیه لیسا
لیسا باد بزنش رو باز کرد جلویی دهنش گرفت
من:تو با نیه تو مقر ابر نسبت داری
لیسا:اوه نیه بکهیونگ میگی اون دایمه
من:خیلی اخلاقاتون شبیه هم
دختره:بیش از اندازه شبیه هم منم جیانگ یانلی هستم خوشبختم
من:منم معرف حضور همتون جیسو ام
درضمن جنی عذر میخوام بابت برخوردم
جنی:مهم نیس خوب بانو آیون از ما خواستن بیایم اینجا تا لباس مناسب برات انتخاب کنم
من:هاننننن! من اصلا نمیتونم بالباسایی مثل شما راه برم منو بکشی هم اینو نمیپوشم
که یهو شمشیر یکی زیر گلوم قرار گرفت
لیسا:اوه آیون...
من:هیع هیع چته تو روانی
آیون:خودت گفتی بمیری اما اینو نمیپوشی درسته
من:من یه چیز خوردم گفتم میپوشم
یانلی:پس با من بیا
باهاش رفتم دستمو گرفت کولمو برداشتم رفتم دنبالش
(مقر ابر پسرا)
جونگ.کوک:خوب خوب چانیول مثل اینکه امشب جشنه
چانیول:ببین جونگ.کوک اگه قراره بدبختمون کنی و خاندان مارو به سخره بگیری همین جا بمون
جونگ کوک:باشه باشه بنظرت اون دختر از کدوم خاندانه
چانیول:چه میدونم من دیگه میرم
جونگ کوک:باشه
چانیول لباسش رو تکوند به سمت نیه بکهیونگ رفت
بکهیونگ:اوه چانیول اومدی
چانیول:باز تو ترسیدی که
بکهیونگ:نه نترسیدم
دستاشو دور کمر بک انداخت و سرشو گذاشت رویی شونه بک
چانیول:مطمئنی نیه بکهیونگ
بکهیونگ:ای جیانگ چانیول دستتو بکش اینکارا چیه
چانیول دستشو برداشت و گفت باشه باشه و نشست رویی تخت
بکهیونگ:خوب بریم دلم برایی خواهر زادم تنگ شده
چانیول:اوهوم که اینطور پس بریم
.
.
. #اسکندر #آیسان_رومخ
۸.۸k
۲۹ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.