من لی ا/ت هستم که داخل کره هستم خوببب ارع دیگه امروز باید
من لی ا/ت هستم که داخل کره هستم خوببب ارع دیگه امروز باید برم کار پیدا کنم وضعیت مالیم خوبه بعد نیست خوب مامان و بابام وقتی ۱۰ سالم بود مردن و من رو هم فرستادن پیش خالم که در کره زندگی میکرد
خالم میگه روزی که من به دنیا اومدم یه گردن بند تو گردنم بود الانم که ۱۷ سالمه
هنوزم تو گردنمه نمیدونم چرا نمیتونم از خودم جداش کنم بیخیال ......
+ رفتم تا آماده شم
کارم رو کردم و رفتم کمپانی که خالم اونجا مدیرش بود
+واووووووووو ایییییی ا/ت آدم باش
راوی= دخترک وارد کمپانی شد همین که وارد شد چند نفر اومدن استقبالش و اون رو به دفتر خالش راهنمایی کردن
راهنمایم کرد داخل دفتر خاله اومد طرفم و بعد از خوشامد گویه و ازین چیزا نشتیم و خالم گفت قرارا با ۷ تا پسردیبورد کنم
+ خاله استغفرالله بسمالله خاله با ۷ تا پسر آخه
خاله: تو مگه نمیخوای دیبو کنی دختر
+چرا ولی ای
خاله : ا'ت ببین دخترم هیچ کس نمیدونه ما ایرانیم
و این آخرین گروه که میخوام دیبو کنن و به یه نفر نیاز دارن و تو انتخواب شدی باشه حالا برو با عضا آشنا شو
+ باشه
رفتم تو یکی از سالن های که اونجا بود ۷ تا پسر اونجا بودن یکی از منشی ها اومد سمتم و من رو معرفی کرد باهمه سلام دادم ولی یه نفر آشنا بود انگ ..انگار میشناختمش چشا..شاش یاد یکی ميندازم
بیو شوگا :
_ سلام اسم من مین یونگی هست تو کره زندگی می کنم و۱۹ سالمه الانم با ۶تا پسر و ۱دختر آشنا شدم آدمایی خوبی هستن
اما دختر خیلی قشنگه و آشناس نمیدونم ولی احساس میکنم معشوقه زندگیه منه هه بیخیال یونگی
فلش بک از سال 2016 تا 2019
راوی =ا/ت الان ۲۱ سالشه و شوگا ۲۲سالش
+با آلارم گوشی کوک بیدار شدم از بغلش اومدم بیرون رفتم WC کارم رو کرم و رفتم صبحانه درست کنم بقیه خواب بودن
صبحانه رو که درست کردم رفتم بقیه رو بیدار کنم
اول از نامجون هیونگ شرع کردم
+نامیییی هیونگگگگگ بیدارشوووو صبح شده
نامجون: باشههههه باشههه کر شدم بیدارم فسقلی
+فسقلی عمته(باحرص )
نامجون: خنده*باش..باشه
یک یکی همرو بیدار کردم و فقط شوگا وکوک مونده بود ن خب اول کوک باید کرم بریزم
+رفتم تو اتاق مشترک خودم و کوک
هیونگی نمیخواییی بیدار شیئی کوک مستر شیرموز بیدار شو
کوک : هممممم
+د میمون شیرموزی بیدر شو
یه دفعه دستم رو گرفت
دستم رو گرفت و افتادم تو بغلش کارشه همینه نمیشه قبل از اینکه بیدارشه باید بغلم کنه هعییییی
+ کو..ک خفه...شدم.
احس میکنم پارت اول چرت شده:)
خالم میگه روزی که من به دنیا اومدم یه گردن بند تو گردنم بود الانم که ۱۷ سالمه
هنوزم تو گردنمه نمیدونم چرا نمیتونم از خودم جداش کنم بیخیال ......
+ رفتم تا آماده شم
کارم رو کردم و رفتم کمپانی که خالم اونجا مدیرش بود
+واووووووووو ایییییی ا/ت آدم باش
راوی= دخترک وارد کمپانی شد همین که وارد شد چند نفر اومدن استقبالش و اون رو به دفتر خالش راهنمایی کردن
راهنمایم کرد داخل دفتر خاله اومد طرفم و بعد از خوشامد گویه و ازین چیزا نشتیم و خالم گفت قرارا با ۷ تا پسردیبورد کنم
+ خاله استغفرالله بسمالله خاله با ۷ تا پسر آخه
خاله: تو مگه نمیخوای دیبو کنی دختر
+چرا ولی ای
خاله : ا'ت ببین دخترم هیچ کس نمیدونه ما ایرانیم
و این آخرین گروه که میخوام دیبو کنن و به یه نفر نیاز دارن و تو انتخواب شدی باشه حالا برو با عضا آشنا شو
+ باشه
رفتم تو یکی از سالن های که اونجا بود ۷ تا پسر اونجا بودن یکی از منشی ها اومد سمتم و من رو معرفی کرد باهمه سلام دادم ولی یه نفر آشنا بود انگ ..انگار میشناختمش چشا..شاش یاد یکی ميندازم
بیو شوگا :
_ سلام اسم من مین یونگی هست تو کره زندگی می کنم و۱۹ سالمه الانم با ۶تا پسر و ۱دختر آشنا شدم آدمایی خوبی هستن
اما دختر خیلی قشنگه و آشناس نمیدونم ولی احساس میکنم معشوقه زندگیه منه هه بیخیال یونگی
فلش بک از سال 2016 تا 2019
راوی =ا/ت الان ۲۱ سالشه و شوگا ۲۲سالش
+با آلارم گوشی کوک بیدار شدم از بغلش اومدم بیرون رفتم WC کارم رو کرم و رفتم صبحانه درست کنم بقیه خواب بودن
صبحانه رو که درست کردم رفتم بقیه رو بیدار کنم
اول از نامجون هیونگ شرع کردم
+نامیییی هیونگگگگگ بیدارشوووو صبح شده
نامجون: باشههههه باشههه کر شدم بیدارم فسقلی
+فسقلی عمته(باحرص )
نامجون: خنده*باش..باشه
یک یکی همرو بیدار کردم و فقط شوگا وکوک مونده بود ن خب اول کوک باید کرم بریزم
+رفتم تو اتاق مشترک خودم و کوک
هیونگی نمیخواییی بیدار شیئی کوک مستر شیرموز بیدار شو
کوک : هممممم
+د میمون شیرموزی بیدر شو
یه دفعه دستم رو گرفت
دستم رو گرفت و افتادم تو بغلش کارشه همینه نمیشه قبل از اینکه بیدارشه باید بغلم کنه هعییییی
+ کو..ک خفه...شدم.
احس میکنم پارت اول چرت شده:)
۴.۰k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.