Monster in the forest
Monster in the forest
پارت ۱۵
تهیونگ: عه دست از مسخره کردن من بردارید دیگه😒
ا.ت: کووووکی!!!!
جونگ کوک: بببببله؟؟؟
ا.ت: هی مسخره میکنی؟
جونگ کوک: خب بگو.
ا.ت: حالا که نمیترسم فردا میریم جنگل•-•
تهیونگ:................
جونگ کوک: خب.... با اینکه واقعا دلم میخواد نه بگم.....
تهیونگ: 😁😁😁
جونگ کوک: ولی باشه!
ا.ت: هوووووووررررراااااااا!!!!!!
تهیونگ: من آرومم🥲.....😥.....😰.....😭😭
چراااااااااااا😭😭تف توی این زندگی😭
این دنیا دیگه جای موندن نیست عرررر😭😭
ا.ت: هعی... عیبی نداره زندگی سخت است😔
جونگ کوک: وات ده فاز😐😐😐
ا.ت:*به تهیونگ اشاره میکنه* فاز خر😐
جونگ کوک: میگما چرا انقدر از جنگل بدت میاد؟
تهیونگ: چون که زیرا😒
جونگ کوک: 😐
تهیونگ: خب چون حس بدی بهم میده انگار مورمورم میشه ایییش😣
ا.ت: هااا نکنه میترسی😏
تهیونگ: خیلی از وقتی که زدی حنجره خودتو و پرده ی گوش منو پاره کردی نگذشته هاااا!!
جونگ کوک: بگیرین بتمرگین سر جاهاتون بخوابیم دیگه!
ا.ت: خیلی زود نیست؟
جونگ کوک: خب فردا زود باید بیدار شیم دیگه مثل اینکه میخوایم بریم جنگل😐
تهیونگ: پس صبح بخیر
جونگ کوک: صبح بخیر
ا.ت: شب...عه..صبح بخیر
(فردا)
جونگ کوک: چشمامو باز کردم دیدم تهیونگ مثل جغدی بالای سر منو ا.ت وایساده ساعتو نگاه کردم یااااا خدا دیر شده بود دیر شده بود!
جونگ کوک: تهیونگا چرا بیدارم نکردی؟؟؟
( آروم حرف میزنن که ا.ت بیدار نشه)
تهیونگ: آخه همچین تو و ا.ت رمانتیک خوابیده بودین دلم نمیخواست آرامشتونو بهم بزنم😍
جونگ کوک: مرض کجای اینجا چیز رمانتیکی دیدی؟
تهیونگ: یه نگاهی به خودت بنداز ببین چگونه بغلش کردی😐
جونگ کوک:*متوجه وضع میشه و سریع از ا.ت جدا میشه*
عه.... آقا من موقع خواب هر چیزی دم دستم بیاد بغل میکنم عادت دارم خب..
تهیونگ: باشه باور میکنم*الکی میگه*
جونگ کوک: راست میگمااا..
تهیونگ: خب باشه راستگو باور کردم دیگه..*فقط برای این میگه که جونگ کوک بیخیال بشه*
جونگ کوک: اصن تو چرا بیداری؟
تهیونگ: با اجازه خودم یهو بیدار شدم😐 این عشقتو بیدار کن دیگه...
جونگ کوک: زهرمار من که عاشقش نیستم..
تهیونگ: آره جون خودت😏
جونگ کوک: نیییییستم!!!
تهیونگ: هر هر.....
جونگ کوک:*وسط حرفش میپره*اصن تو بروو
دیگه خودم بیدارش میکنم!
تهیونگ: خب...*میره اونطرف*
جونگ کوک:*تا مطمئن شد که تهیونگ بره* ا.ت... ا.ت....ا.ت!! آهااای با تو ااام!
ا.ت: چه خبرته؟؟
جونگ کوک: خیر سرمون میخوایم بریم جنگل دیر شده تو هنوز خوابی•_•
ا.ت:*بلند میشه*اییییش اصلا تقصیر منه که انقدر با ملایمت بیدارش میکنم باید از این به بعد با لگد بیدارش کنم که بفهمه😒
جونگ کوک: مگه من لگد زدم😐
ا.ت: یک ذره ملاحظه داشته باشی بد نیستااا موقعی که تو خواب بودی انقده با ناز و نوازش
بیدارت کردم تازه یک ساعت و نیم صبر کردم بخاطر توئه الاغ😒😒
جونگ کوک: خب دوست داری چطوری بیدارت کنم؟
*با لحن خیلی خیلی خیلی خیلی مسخررره*
ا.ت... عززززیززززم..... پاااشو ماه در اومده😁
اینطوری خوبه؟😐😐
ا.ت: اِی درررد😐😐میخوام اصلا تو بیدارم نکنی تا صد سال سیاه😒
جونگ کوک: خیلیم دلت بخواد.. حالا که اینطوره وظیفه بیدار کردنت با تهیونگه😏
تهیونگ: تهیونگ مررررد.... دیوار کوتاهتر از تهیونگ پیدا نکردی آخه؟
پارت ۱۵
تهیونگ: عه دست از مسخره کردن من بردارید دیگه😒
ا.ت: کووووکی!!!!
جونگ کوک: بببببله؟؟؟
ا.ت: هی مسخره میکنی؟
جونگ کوک: خب بگو.
ا.ت: حالا که نمیترسم فردا میریم جنگل•-•
تهیونگ:................
جونگ کوک: خب.... با اینکه واقعا دلم میخواد نه بگم.....
تهیونگ: 😁😁😁
جونگ کوک: ولی باشه!
ا.ت: هوووووووررررراااااااا!!!!!!
تهیونگ: من آرومم🥲.....😥.....😰.....😭😭
چراااااااااااا😭😭تف توی این زندگی😭
این دنیا دیگه جای موندن نیست عرررر😭😭
ا.ت: هعی... عیبی نداره زندگی سخت است😔
جونگ کوک: وات ده فاز😐😐😐
ا.ت:*به تهیونگ اشاره میکنه* فاز خر😐
جونگ کوک: میگما چرا انقدر از جنگل بدت میاد؟
تهیونگ: چون که زیرا😒
جونگ کوک: 😐
تهیونگ: خب چون حس بدی بهم میده انگار مورمورم میشه ایییش😣
ا.ت: هااا نکنه میترسی😏
تهیونگ: خیلی از وقتی که زدی حنجره خودتو و پرده ی گوش منو پاره کردی نگذشته هاااا!!
جونگ کوک: بگیرین بتمرگین سر جاهاتون بخوابیم دیگه!
ا.ت: خیلی زود نیست؟
جونگ کوک: خب فردا زود باید بیدار شیم دیگه مثل اینکه میخوایم بریم جنگل😐
تهیونگ: پس صبح بخیر
جونگ کوک: صبح بخیر
ا.ت: شب...عه..صبح بخیر
(فردا)
جونگ کوک: چشمامو باز کردم دیدم تهیونگ مثل جغدی بالای سر منو ا.ت وایساده ساعتو نگاه کردم یااااا خدا دیر شده بود دیر شده بود!
جونگ کوک: تهیونگا چرا بیدارم نکردی؟؟؟
( آروم حرف میزنن که ا.ت بیدار نشه)
تهیونگ: آخه همچین تو و ا.ت رمانتیک خوابیده بودین دلم نمیخواست آرامشتونو بهم بزنم😍
جونگ کوک: مرض کجای اینجا چیز رمانتیکی دیدی؟
تهیونگ: یه نگاهی به خودت بنداز ببین چگونه بغلش کردی😐
جونگ کوک:*متوجه وضع میشه و سریع از ا.ت جدا میشه*
عه.... آقا من موقع خواب هر چیزی دم دستم بیاد بغل میکنم عادت دارم خب..
تهیونگ: باشه باور میکنم*الکی میگه*
جونگ کوک: راست میگمااا..
تهیونگ: خب باشه راستگو باور کردم دیگه..*فقط برای این میگه که جونگ کوک بیخیال بشه*
جونگ کوک: اصن تو چرا بیداری؟
تهیونگ: با اجازه خودم یهو بیدار شدم😐 این عشقتو بیدار کن دیگه...
جونگ کوک: زهرمار من که عاشقش نیستم..
تهیونگ: آره جون خودت😏
جونگ کوک: نیییییستم!!!
تهیونگ: هر هر.....
جونگ کوک:*وسط حرفش میپره*اصن تو بروو
دیگه خودم بیدارش میکنم!
تهیونگ: خب...*میره اونطرف*
جونگ کوک:*تا مطمئن شد که تهیونگ بره* ا.ت... ا.ت....ا.ت!! آهااای با تو ااام!
ا.ت: چه خبرته؟؟
جونگ کوک: خیر سرمون میخوایم بریم جنگل دیر شده تو هنوز خوابی•_•
ا.ت:*بلند میشه*اییییش اصلا تقصیر منه که انقدر با ملایمت بیدارش میکنم باید از این به بعد با لگد بیدارش کنم که بفهمه😒
جونگ کوک: مگه من لگد زدم😐
ا.ت: یک ذره ملاحظه داشته باشی بد نیستااا موقعی که تو خواب بودی انقده با ناز و نوازش
بیدارت کردم تازه یک ساعت و نیم صبر کردم بخاطر توئه الاغ😒😒
جونگ کوک: خب دوست داری چطوری بیدارت کنم؟
*با لحن خیلی خیلی خیلی خیلی مسخررره*
ا.ت... عززززیززززم..... پاااشو ماه در اومده😁
اینطوری خوبه؟😐😐
ا.ت: اِی درررد😐😐میخوام اصلا تو بیدارم نکنی تا صد سال سیاه😒
جونگ کوک: خیلیم دلت بخواد.. حالا که اینطوره وظیفه بیدار کردنت با تهیونگه😏
تهیونگ: تهیونگ مررررد.... دیوار کوتاهتر از تهیونگ پیدا نکردی آخه؟
۱۱.۵k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.