این عزیزدل
این عزیزدل
اوایل دبیو از دی او میترسیده و نزدیکش نمیشده 🤝🏻
یک روز چانیول با دی او قرار میزان برن بیرون غذا بخورن و چانیول هم به کای خبر میده که بیاد 🤝🏻 وقتی کای میاد و میبینه دی او همراه چانیوله میگه جایی که اون باشه من نمیام 🗿🤝🏻 چون ازش میترسیده
اوایل دبیو از دی او میترسیده و نزدیکش نمیشده 🤝🏻
یک روز چانیول با دی او قرار میزان برن بیرون غذا بخورن و چانیول هم به کای خبر میده که بیاد 🤝🏻 وقتی کای میاد و میبینه دی او همراه چانیوله میگه جایی که اون باشه من نمیام 🗿🤝🏻 چون ازش میترسیده
۳.۸k
۲۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.