پارت یازدهم
#پارت_یازدهم
اون شب هم سوین هم جین خواب به چشماشون نمیومد.. سوین بخاطر اینکه فکر میکرد از فردا میتونه راحتتر با عشقش وقت بگذرونه و جینی که فکر میکرد دختر آرزوهاش ماله یکی دیگست..
واقعا یه امتحان ارزششو داشت که رابطه ۱۰ سالشون خراب شه؟ اون همرو قربانی انتقام خودش کرد..
هم استاد کیم، هم سوین، هم نامجون و جیهوپ.. همشون قربانی بچه بازیه رکسانا شدن..
* * * * * * * * * * * * * * * * * *
صبح روز بعد همه با چهره ای که حال خوبشونو به نمایش میزاشت سر کلاس حاضر شدن جز جین که همش درگیره افکاره منفیش بود..
رکسانا کیفشو برداشت و دوباره کنار سوین نشست..
_سوین
چیشد رکسانا؟
_رکسانا
اون گفت راجبش فکر میکنه و بهمون جواب میده.. نگران نباش من کارمو بلدم!
سوین لبخندی از روی رضایت زد و به استاد کیم خیره شد.. اون عصبی بنظر میرسید و اصلا حوصله اداره کلاس و نداشت.. جیهوپ کمی دیرتر رسید و از لباساش معلوم بود که درگیر کارای عکاسی بوده..
با عینکی که شل روی بینیش ایستاده بود جلوی میز سوین خم شد و صورتشو نزدیک صورت سوین کرد.. استاد کیم کاراشونو زیر نظر داشت..
_جیهوپ
هی سوین راجب چی حرف میزدین؟
اینبار سوین صورتشو نزدیک صورت جیهوپ کرد و باعث شد جیهوپ کمی صورتشو عقب بکشه..
_نامجون
بگیر بشین سرجات هوبی..استاد یجوریه..
_سوین
اهوم نگرانشم!
_رکسانا
چجوریه؟ اون مثل همیشه ددی طور نشسته..
_جیهوپ
الان میفهمیم.. ببخشید استاد؟
جوابی نیومد.. کلاس ساکت بود اما جین چرا جواب جیهوپ و نمیداد؟ شاید صداهای مغزش بلندتر از صدای جیهوپ بود..
_جیهوپ
استادددد
_استاد کیم
ها.. چیه؟
_جیهوپ
خداروشکر حالتون خوبه.. هیچی فقط خاستم ببینم خوبین یا نه..
_استاد کیم
خوب بودن یا نبودن من به تو بچه ۲۰ ساله ربطی نداره!
_جیهوپ
۲۳ سالمه..
_استاد کیم
بهتر پس میتونی راحتتر حرفامو درک کنی!
_جیهوپ
کدوم حرفتونو؟
_استاد کیم
اینکه خفه شی!
اون شب هم سوین هم جین خواب به چشماشون نمیومد.. سوین بخاطر اینکه فکر میکرد از فردا میتونه راحتتر با عشقش وقت بگذرونه و جینی که فکر میکرد دختر آرزوهاش ماله یکی دیگست..
واقعا یه امتحان ارزششو داشت که رابطه ۱۰ سالشون خراب شه؟ اون همرو قربانی انتقام خودش کرد..
هم استاد کیم، هم سوین، هم نامجون و جیهوپ.. همشون قربانی بچه بازیه رکسانا شدن..
* * * * * * * * * * * * * * * * * *
صبح روز بعد همه با چهره ای که حال خوبشونو به نمایش میزاشت سر کلاس حاضر شدن جز جین که همش درگیره افکاره منفیش بود..
رکسانا کیفشو برداشت و دوباره کنار سوین نشست..
_سوین
چیشد رکسانا؟
_رکسانا
اون گفت راجبش فکر میکنه و بهمون جواب میده.. نگران نباش من کارمو بلدم!
سوین لبخندی از روی رضایت زد و به استاد کیم خیره شد.. اون عصبی بنظر میرسید و اصلا حوصله اداره کلاس و نداشت.. جیهوپ کمی دیرتر رسید و از لباساش معلوم بود که درگیر کارای عکاسی بوده..
با عینکی که شل روی بینیش ایستاده بود جلوی میز سوین خم شد و صورتشو نزدیک صورت سوین کرد.. استاد کیم کاراشونو زیر نظر داشت..
_جیهوپ
هی سوین راجب چی حرف میزدین؟
اینبار سوین صورتشو نزدیک صورت جیهوپ کرد و باعث شد جیهوپ کمی صورتشو عقب بکشه..
_نامجون
بگیر بشین سرجات هوبی..استاد یجوریه..
_سوین
اهوم نگرانشم!
_رکسانا
چجوریه؟ اون مثل همیشه ددی طور نشسته..
_جیهوپ
الان میفهمیم.. ببخشید استاد؟
جوابی نیومد.. کلاس ساکت بود اما جین چرا جواب جیهوپ و نمیداد؟ شاید صداهای مغزش بلندتر از صدای جیهوپ بود..
_جیهوپ
استادددد
_استاد کیم
ها.. چیه؟
_جیهوپ
خداروشکر حالتون خوبه.. هیچی فقط خاستم ببینم خوبین یا نه..
_استاد کیم
خوب بودن یا نبودن من به تو بچه ۲۰ ساله ربطی نداره!
_جیهوپ
۲۳ سالمه..
_استاد کیم
بهتر پس میتونی راحتتر حرفامو درک کنی!
_جیهوپ
کدوم حرفتونو؟
_استاد کیم
اینکه خفه شی!
۳.۹k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.