وقتی قلدر مدرسه بود...
وقتی قلدر مدرسه بود...
پارت پنجم
ویو بورام
با حرفی که استاد. زد از دادن کتاب به یونگی پشیمان شدم جیمین برگشت و نگام کرد که...
استاد:بورام صندلی تو به یونگی نزدیک تر کن از روی اون ببین
+چ،چی؟! چ،چشم
صندلی مو چفت صندلی یونگی کردم و هر دو مون سرمون رو سمت کتاب خم کردیم نفس های داغ یونگی روی گونه و بعضی موقع ها به گردنم میخورد
+چ،چیزه میشه یکم عقب تر بری
_(پوزخند) باشه
یونگی یکم عقب تر رفت ولی بدتر نفساش به گردنم میخورد
بعد از ده دقیقه زنگ خورد سریع بلند شدم و رفتم بیرون
ویو یونگی
دختره به شدت کیوت بود خدا وقتی حرص میخورد خیلی خوشم میآمد
رفتیم با جیمین تو حیاط که دیدم رو صندلی کنار جیهوپ نشسته و دارن باهم دیگه کورن داگ میخورن
رفتم پیششون
_نیامده دوست پسر پیدا کردی
+چی؟! دوست...
_نباید البته تعجب کرد دختر های ساده ای مثل تو که معلومه پولدار هم نیستی باید خودش رو به پسر های پولدار بچسبونه
هوپی:یونگی چی داری میگی!
جیمین@:هیونگ بهتر نیست بس کنی ؟!
_دروغ میگم مگه میا نبود میخواست خودش رو بچسبونه به جیهوپ
هوپ:بس کن یونگی
_دروغ میگم ؟!
@هیونگ بس کنن(داد آروم)
+هی پسر جون من مثل تو اون دوست دختر های ه،ر،ز،ه تو نیستم
_هه بایدم همچین حرف هایی بزنی
@بیا بریم هیونگ
جیمین دست یونگی رو گرفت و رفت
هوپی:بورام به حرف های اون گوش نکن اون فقط یکم دلش شکسته وگرنه آدم بد و سنگدلی نیست
+دلش شکسته ؟!
#اره حالا داستان طولانی ای داره بعدا بهت میگم
زنگ خورد و رفتیم داخل کلاس به صندلی یونگی نگاه کردم ولی خالی بود جیمین تنها اومده بود همه وسایلش بود ولی خودش نه
یعنی چی اصلا دلش شکسته ؟!
نیم ساعت از کلاس گذشت ولی نیامد از استاد اجازه گرفتن و بیرون رفتم همینجوری تو حیاط داشتم دنبالش میگشتم که با کسی که لب پشت بام مدرسه نشسته بود جا خوردم
نکنه میخواد خودکشی کنه
سریع رفتم بالا که ...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#YOONGI#fake
پارت پنجم
ویو بورام
با حرفی که استاد. زد از دادن کتاب به یونگی پشیمان شدم جیمین برگشت و نگام کرد که...
استاد:بورام صندلی تو به یونگی نزدیک تر کن از روی اون ببین
+چ،چی؟! چ،چشم
صندلی مو چفت صندلی یونگی کردم و هر دو مون سرمون رو سمت کتاب خم کردیم نفس های داغ یونگی روی گونه و بعضی موقع ها به گردنم میخورد
+چ،چیزه میشه یکم عقب تر بری
_(پوزخند) باشه
یونگی یکم عقب تر رفت ولی بدتر نفساش به گردنم میخورد
بعد از ده دقیقه زنگ خورد سریع بلند شدم و رفتم بیرون
ویو یونگی
دختره به شدت کیوت بود خدا وقتی حرص میخورد خیلی خوشم میآمد
رفتیم با جیمین تو حیاط که دیدم رو صندلی کنار جیهوپ نشسته و دارن باهم دیگه کورن داگ میخورن
رفتم پیششون
_نیامده دوست پسر پیدا کردی
+چی؟! دوست...
_نباید البته تعجب کرد دختر های ساده ای مثل تو که معلومه پولدار هم نیستی باید خودش رو به پسر های پولدار بچسبونه
هوپی:یونگی چی داری میگی!
جیمین@:هیونگ بهتر نیست بس کنی ؟!
_دروغ میگم مگه میا نبود میخواست خودش رو بچسبونه به جیهوپ
هوپ:بس کن یونگی
_دروغ میگم ؟!
@هیونگ بس کنن(داد آروم)
+هی پسر جون من مثل تو اون دوست دختر های ه،ر،ز،ه تو نیستم
_هه بایدم همچین حرف هایی بزنی
@بیا بریم هیونگ
جیمین دست یونگی رو گرفت و رفت
هوپی:بورام به حرف های اون گوش نکن اون فقط یکم دلش شکسته وگرنه آدم بد و سنگدلی نیست
+دلش شکسته ؟!
#اره حالا داستان طولانی ای داره بعدا بهت میگم
زنگ خورد و رفتیم داخل کلاس به صندلی یونگی نگاه کردم ولی خالی بود جیمین تنها اومده بود همه وسایلش بود ولی خودش نه
یعنی چی اصلا دلش شکسته ؟!
نیم ساعت از کلاس گذشت ولی نیامد از استاد اجازه گرفتن و بیرون رفتم همینجوری تو حیاط داشتم دنبالش میگشتم که با کسی که لب پشت بام مدرسه نشسته بود جا خوردم
نکنه میخواد خودکشی کنه
سریع رفتم بالا که ...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#YOONGI#fake
۳.۶k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.