وقتی قلدر مدرسه بود...
وقتی قلدر مدرسه بود...
پارت ششم
ویو بورام
نکنه میخواد خودکشی کنه
سریع رفتم بالا که ...
در رو محکم باز کردم یونگی همینجوری که نشسته بود لبه برگشت و بهم نگاه کرد
_چرا اومدی اینجا
+میخوای خودکشی کنی ببین من نمیدونم ...
_ببند
+چ،چی؟!
_گفتم ببند دهنت رو کی خواست خودکشی کنه حالا هم برو
+میشه پیشت بشینم ؟!
_نه
رفتم کنارش نشستم
_خوبه گفتم نه
+پدر مادر من مردن
_خب من چیکار کنم ؟! برم گریه کنم؟!
+یکم خوش اخلاق تر باش ...میشه بگی که چه اتفاقی برات افتاده؟! کمکت میکنم
_نیازی به ترحم تو ندارم ...حالا هم برو
+باشه پس
بلند شدم و رفتم پایین داشتم سمت در میرفتم که
_من از پانزده سالگی تنهام
برگشتم سمتش
+چی؟!
_گفتم از پونزده سالگی تنهام میدونی پدر و مادرم با اینکه من وکیل بشم مخالف بودن و هستند زیاد از دست این و اون کتک میخوردم و سرزنش و تحقیر میشدم توی شونزده سالگی فرار کردم از خونه توی پیک موتوری کار میکردم که تصادف کردم و کتفم آسیب دید
توی هجده سالگی با کلی بدبختی دوباره اومدم مدرسه تا الان اوایل تو مدرسه اذیتم میکردن تحقیرم میکردند ولی خب همه چی از وقتی درست شد که بیست سالم شد دیگه خودم دیگران رو اذیت میکنم با جیمین وقتی آشنا شدم که بیست و یک سالم بود فکر کن یه دانش آموز انتقالی اومده بود و من اذیتش میکردم ولی وقتی یه روز جلوم وایستاد خوشم اومد از اونجا به بعد با هم دوست شدیم
یه دوست دختر داشتم به اسم میا
+ولی گفتی دوست دختر هوپی هست
_بود تو یه زمان با هر دومون بود همون دختری که کنار جیمین میشنه میا هست
+متاسفم
_تاس...
ویو یونگی هنوز حرفم کامل نشده بود که محکم بغلم کرد فکر کنم اولین باری بود که یکنفر من رو بغل میکنه
_چیکار میکنی؟!
+هیشش یکم همینجوری بمون
_چ،چی؟!
بعد از پنج دقیقه از بغلم اومد بیرون
+من جای تو نبودم ولی درک میکنم
داشتیم حرف میزدیم که یکدفعه صدا جیمین اومد
جیمین@:کفتر های عاشق همو ول کنید
+_چ،چی؟!
@کفتر های عاشق ما کر هم هستند
_یا جیمین شی!! (با صدای بم و هات)
@بریم پایین فعلا
با اون دو نفر رفتیم پایین زنگ خورده بود و تقریبا همه بچه های مدرسه رفته بودن
رفتیم کیف هامون رو گرفتیم
_بورام بیا من میرسونمت
+نمیخواد خودم میرم
@نه من میرسونمش
+خودم میرم
هوپ#:بیا من میبرمت
+دارم میگم خودم میرمم (داد آروم )
از یه طرف جیمین از یه طرف جیهوپ دستم رو گرفته بودن و یونگی هم که انگار دوست دخترشم کمرم رو گرفته بود و به خودش چسبونده بود
_@#:من میبرمش
+میشه فقط بگم خودم تنها می...
@#_:نه
+هعیی خدااا
ادامه تو کامنت !
#BTS#army#ARMY#BANGTAN#YOONGI#fake
پارت ششم
ویو بورام
نکنه میخواد خودکشی کنه
سریع رفتم بالا که ...
در رو محکم باز کردم یونگی همینجوری که نشسته بود لبه برگشت و بهم نگاه کرد
_چرا اومدی اینجا
+میخوای خودکشی کنی ببین من نمیدونم ...
_ببند
+چ،چی؟!
_گفتم ببند دهنت رو کی خواست خودکشی کنه حالا هم برو
+میشه پیشت بشینم ؟!
_نه
رفتم کنارش نشستم
_خوبه گفتم نه
+پدر مادر من مردن
_خب من چیکار کنم ؟! برم گریه کنم؟!
+یکم خوش اخلاق تر باش ...میشه بگی که چه اتفاقی برات افتاده؟! کمکت میکنم
_نیازی به ترحم تو ندارم ...حالا هم برو
+باشه پس
بلند شدم و رفتم پایین داشتم سمت در میرفتم که
_من از پانزده سالگی تنهام
برگشتم سمتش
+چی؟!
_گفتم از پونزده سالگی تنهام میدونی پدر و مادرم با اینکه من وکیل بشم مخالف بودن و هستند زیاد از دست این و اون کتک میخوردم و سرزنش و تحقیر میشدم توی شونزده سالگی فرار کردم از خونه توی پیک موتوری کار میکردم که تصادف کردم و کتفم آسیب دید
توی هجده سالگی با کلی بدبختی دوباره اومدم مدرسه تا الان اوایل تو مدرسه اذیتم میکردن تحقیرم میکردند ولی خب همه چی از وقتی درست شد که بیست سالم شد دیگه خودم دیگران رو اذیت میکنم با جیمین وقتی آشنا شدم که بیست و یک سالم بود فکر کن یه دانش آموز انتقالی اومده بود و من اذیتش میکردم ولی وقتی یه روز جلوم وایستاد خوشم اومد از اونجا به بعد با هم دوست شدیم
یه دوست دختر داشتم به اسم میا
+ولی گفتی دوست دختر هوپی هست
_بود تو یه زمان با هر دومون بود همون دختری که کنار جیمین میشنه میا هست
+متاسفم
_تاس...
ویو یونگی هنوز حرفم کامل نشده بود که محکم بغلم کرد فکر کنم اولین باری بود که یکنفر من رو بغل میکنه
_چیکار میکنی؟!
+هیشش یکم همینجوری بمون
_چ،چی؟!
بعد از پنج دقیقه از بغلم اومد بیرون
+من جای تو نبودم ولی درک میکنم
داشتیم حرف میزدیم که یکدفعه صدا جیمین اومد
جیمین@:کفتر های عاشق همو ول کنید
+_چ،چی؟!
@کفتر های عاشق ما کر هم هستند
_یا جیمین شی!! (با صدای بم و هات)
@بریم پایین فعلا
با اون دو نفر رفتیم پایین زنگ خورده بود و تقریبا همه بچه های مدرسه رفته بودن
رفتیم کیف هامون رو گرفتیم
_بورام بیا من میرسونمت
+نمیخواد خودم میرم
@نه من میرسونمش
+خودم میرم
هوپ#:بیا من میبرمت
+دارم میگم خودم میرمم (داد آروم )
از یه طرف جیمین از یه طرف جیهوپ دستم رو گرفته بودن و یونگی هم که انگار دوست دخترشم کمرم رو گرفته بود و به خودش چسبونده بود
_@#:من میبرمش
+میشه فقط بگم خودم تنها می...
@#_:نه
+هعیی خدااا
ادامه تو کامنت !
#BTS#army#ARMY#BANGTAN#YOONGI#fake
۶.۹k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.