وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2
وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2
پارت هشتم
ویو کوک
رفتم خونه دیدم سانا روی مبل نشسته با یک لباس خیلی ناجور رفتم اونجا
_برام شیر موز درست کن
#چی؟!
_کری؟!
#ب،باشه
سانا بلند شد و رفت به ا.ت زنگ زدم
+چی میگی؟!
_سلام آقای لی
+آقای لی...اوه اوکی
_خانم کیم ا.ت برای فردا شب یه معامله داره تو همون ساحل همیشگی ...بله بله شات. کام هم چندتایی هست ...خیر اونقدر کم نیست فقط هشت یا نه تا هست ...خب پس فردا ساعت سه شب ساحل همیشگی ...خدانگهدار
تلفن رو قطع کردم که سانا اومد
#بیا کوکی
_...
#من فردا میخوام برم خونه دوستم شب هم اونجا میمونم نگرانم نباش
_یک من هیچوقت نگران تو نمیشم دو نمیزارم بری سه اونوقت چرا از صبح نگفتی ؟!
#خب الان یهویی زنگ زدن
_گوشیت اینجاست
#نه منظورم قبل از اومدن تو بود
_نمیشه بری
سانا اومد نزدیک تر و بهم چسبید دستش رو گذاشت پشتم
اون یکی دستش رو گذاشت روی (اگر بگید نمیدونید با پشت دست زدم تو دهنتون )
_دستت رو بردار
هی سرعت دستش رو بیشتر میکرد
_گفتم دستت رو بردار
#اما...
که بلند شدم
_فکر کنم کری نه ؟! هه فردا هر قبرستانی میخوای بری برو اصلا برو دیگه بر نگرد تو همون خونه بمیر
رفتم بالا اول یه دوش گرفتم بعد رفتم تو اتاق کارم روی صندلی میزم نشستم و همونجا خوابم برد
پرش زمانی به فردا صبح ویو ا.ت سالن تمرین
با پسرا داشتیم تمرین میکردیم کوک هنوز نیامده بود
یونگی:کسی از کوک خبر نداره؟!
+نه من آخرین بار دیشب بود خونه ما بود
جیمین:دیشب خونه شما چیکار میکرد ؟!
+بیشعور ...با سوهیون کار داشت
ته:فقط با سوهیون؟!
+میزنم دهنت کف خون بالا بیاری ها
هوپ:خشونت رو بنازم
داشتیم همینجوری بحث میکردیم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم
+بله آقای لی ؟!
+بله بله اوکی شده
+حتما خدانگهدار
تلفن رو قطع کردم که کوک اومد
نامی:کجا بودی پسر؟!
_هیچی خواب موندم آخخ گردنم درد میکنه
+چرا؟!
_دیشب تو اتاق کارم خوابیدم
داشتیم حرف میزدیم که سوهیون اومد و...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BANGTAN#BTS#ARMY#JUNGKOOK
پارت هشتم
ویو کوک
رفتم خونه دیدم سانا روی مبل نشسته با یک لباس خیلی ناجور رفتم اونجا
_برام شیر موز درست کن
#چی؟!
_کری؟!
#ب،باشه
سانا بلند شد و رفت به ا.ت زنگ زدم
+چی میگی؟!
_سلام آقای لی
+آقای لی...اوه اوکی
_خانم کیم ا.ت برای فردا شب یه معامله داره تو همون ساحل همیشگی ...بله بله شات. کام هم چندتایی هست ...خیر اونقدر کم نیست فقط هشت یا نه تا هست ...خب پس فردا ساعت سه شب ساحل همیشگی ...خدانگهدار
تلفن رو قطع کردم که سانا اومد
#بیا کوکی
_...
#من فردا میخوام برم خونه دوستم شب هم اونجا میمونم نگرانم نباش
_یک من هیچوقت نگران تو نمیشم دو نمیزارم بری سه اونوقت چرا از صبح نگفتی ؟!
#خب الان یهویی زنگ زدن
_گوشیت اینجاست
#نه منظورم قبل از اومدن تو بود
_نمیشه بری
سانا اومد نزدیک تر و بهم چسبید دستش رو گذاشت پشتم
اون یکی دستش رو گذاشت روی (اگر بگید نمیدونید با پشت دست زدم تو دهنتون )
_دستت رو بردار
هی سرعت دستش رو بیشتر میکرد
_گفتم دستت رو بردار
#اما...
که بلند شدم
_فکر کنم کری نه ؟! هه فردا هر قبرستانی میخوای بری برو اصلا برو دیگه بر نگرد تو همون خونه بمیر
رفتم بالا اول یه دوش گرفتم بعد رفتم تو اتاق کارم روی صندلی میزم نشستم و همونجا خوابم برد
پرش زمانی به فردا صبح ویو ا.ت سالن تمرین
با پسرا داشتیم تمرین میکردیم کوک هنوز نیامده بود
یونگی:کسی از کوک خبر نداره؟!
+نه من آخرین بار دیشب بود خونه ما بود
جیمین:دیشب خونه شما چیکار میکرد ؟!
+بیشعور ...با سوهیون کار داشت
ته:فقط با سوهیون؟!
+میزنم دهنت کف خون بالا بیاری ها
هوپ:خشونت رو بنازم
داشتیم همینجوری بحث میکردیم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم
+بله آقای لی ؟!
+بله بله اوکی شده
+حتما خدانگهدار
تلفن رو قطع کردم که کوک اومد
نامی:کجا بودی پسر؟!
_هیچی خواب موندم آخخ گردنم درد میکنه
+چرا؟!
_دیشب تو اتاق کارم خوابیدم
داشتیم حرف میزدیم که سوهیون اومد و...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BANGTAN#BTS#ARMY#JUNGKOOK
۲.۸k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.