عاقبت آه کشیدم نفس آخر را

عــاقبت آه کشیــدم نفس آخـر را
نفس سوخته از خاطره ای پرپر را
روضه خوانی مرا گرم نمودی امشب
روضه ی آن همه گل ، آن همه نیلوفر را
آخرین حلقه ی شب های محرّم هستم
شکر ای زهر ندیدم سحـری دیگر را
باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده است
باورم نیست تماشای تنی بی سر را
باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود
دیــدن ســوختن چـارقــد دخــتر را
غارت خود و عَلَم ، غارت گهواره و مشک
غـارت پیرهــن و غـارت انگشتر را
ذوالجناحی که ز یالش به زمین خون می ریخت
نیـزه هایی که ربـودند ســر اکبر را
آه در گوشه ی ویرانه که دق مرگ شدیم
تا کـه همبـازی من زد نفس آخـر را
کمک عمّه شدم تا بدنش خاک کنیم
بیـن زنجیر نهـان کرد تنی لاغــر را
چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم
سرخ دیدم بدنش... تکّه ای از معجر را..
دیدگاه ها (۱)

شهادت امام محمدباقر علیه السلام بر تمامی شیفتگان و مریدان حض...

#السلام-علیک-یا-ابا-عبدالله عکربلا تندیس مشک پاره بودکربلا ی...

.احمد زند آیا نفسی غیر علی ... ؟ نهبالا برود دست کسی غیر علی...

دستمال آرزوهایم را فشردم فقط این 4قطره چکید:1_اربعین ...2_پا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط