فیک
➷♡‧͙⁺˚*・༓☾ ☽༓・*˚⁺‧͙♡➷
#فرشته_نجات
#PART_12
لیا : داری میری بیمارستان
+ اره کاری داری
لیا : خواستم بگم زیاد به کیم اعتماد نکن چون اون با همه ی دخترایی که تازه اومدن اینجوری رفتار میکنه ولی بعد از یک مدت دیگه واسش جالب نیستی و مثل یک اشغال میندازت یک گوشه
+ یعنی چی
لیا : یعنی اون با همهی دخترای اینجا این کارو کرده و الان نوبت تو هست ولی زیاد طول نمیکشه که تو هم واسش قدیمی میشی
بدون توجه به حرف های لیا از اتاق خارج شدم و سعی کردم بهش فکر نکنم اما ذهنمو درگیر کرده بود
' پایان فلش بک '
بعد از گفتن این حرفش یهو بلند شدم که سرم گیج تا خواستم بیوفتم دستمو گرفت و مانع افتادنم شد و نشوندم روی صندلی و گفت
_ لجباز مگه پرستار نگفت یک دفعه بلند نشو حالت بد میشه
+ اوکی پس اگه میخوای حالم بد نشه از این حرف ها بهم نزن و انقدر سعی نکن بهم نزدیک بشی و بهم ترحم کنی یا وانمود کنی دوستمم داری چون از نظر من تو هم مثل بقیه ای چون تو شرایط بدیم بهم نزدیک میشی و بد بهم ضربه میزنی ( با لحن سرد و جدی )
_ اوکی
گفت و از اتاق خارج شد نمی تونستم بزارم یک نفر دیگه هم بازی کنه پس باید از آدما فاصله میگرفتم حتی اگه باعث میشود تنها بشم
" ویو تهیونگ "
از اتاق خارج شدم و به سمت آسانسور رفتم بعد از چند ثانیه در آسانسور باز شد و پارکینگ رو انتخاب کردم
حرفایی که بهم زد واسم سنگین بود ترحم ، وانمود کردن به دوست داشتن ،ضربه زدن بهش این چیزا حتی از گوشهی ذهنم هم نگذشته بود
آهههه قلبم چه مرگش شده چرا اون دختر برام با بقیه فرق میکنه اون هم یکی از همون هرزه ها است فقط نباید بهش اهمیت بدم اونم بعد یه مدت از چشمم میوفته اما چرا وقتی میبینمش قلبم انقدر تند میزنه چرا وقتی یه همچین فکری راجبم کرد ناراحت شدم چرا این دختر انقدر واسم خاصه ... نکنه .. نه بابا منو عاشق شدن محاله .. اون درست فکر میکنه این یه ترحم مسخرست و فقط دلم واسش میسوزه نه بیشتر نه کمتر
با باز شدن در آسانسور افکار مسخرمو کنار زدم و به سمت ماشینم رفتم و سوار ماشین شدم پامو گذاشتم روی گاز و از بیمارستان دور شدم .....
امیدوارم خوشت اومده باشه بیب 💕
#فیک #بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک
#فرشته_نجات
#PART_12
لیا : داری میری بیمارستان
+ اره کاری داری
لیا : خواستم بگم زیاد به کیم اعتماد نکن چون اون با همه ی دخترایی که تازه اومدن اینجوری رفتار میکنه ولی بعد از یک مدت دیگه واسش جالب نیستی و مثل یک اشغال میندازت یک گوشه
+ یعنی چی
لیا : یعنی اون با همهی دخترای اینجا این کارو کرده و الان نوبت تو هست ولی زیاد طول نمیکشه که تو هم واسش قدیمی میشی
بدون توجه به حرف های لیا از اتاق خارج شدم و سعی کردم بهش فکر نکنم اما ذهنمو درگیر کرده بود
' پایان فلش بک '
بعد از گفتن این حرفش یهو بلند شدم که سرم گیج تا خواستم بیوفتم دستمو گرفت و مانع افتادنم شد و نشوندم روی صندلی و گفت
_ لجباز مگه پرستار نگفت یک دفعه بلند نشو حالت بد میشه
+ اوکی پس اگه میخوای حالم بد نشه از این حرف ها بهم نزن و انقدر سعی نکن بهم نزدیک بشی و بهم ترحم کنی یا وانمود کنی دوستمم داری چون از نظر من تو هم مثل بقیه ای چون تو شرایط بدیم بهم نزدیک میشی و بد بهم ضربه میزنی ( با لحن سرد و جدی )
_ اوکی
گفت و از اتاق خارج شد نمی تونستم بزارم یک نفر دیگه هم بازی کنه پس باید از آدما فاصله میگرفتم حتی اگه باعث میشود تنها بشم
" ویو تهیونگ "
از اتاق خارج شدم و به سمت آسانسور رفتم بعد از چند ثانیه در آسانسور باز شد و پارکینگ رو انتخاب کردم
حرفایی که بهم زد واسم سنگین بود ترحم ، وانمود کردن به دوست داشتن ،ضربه زدن بهش این چیزا حتی از گوشهی ذهنم هم نگذشته بود
آهههه قلبم چه مرگش شده چرا اون دختر برام با بقیه فرق میکنه اون هم یکی از همون هرزه ها است فقط نباید بهش اهمیت بدم اونم بعد یه مدت از چشمم میوفته اما چرا وقتی میبینمش قلبم انقدر تند میزنه چرا وقتی یه همچین فکری راجبم کرد ناراحت شدم چرا این دختر انقدر واسم خاصه ... نکنه .. نه بابا منو عاشق شدن محاله .. اون درست فکر میکنه این یه ترحم مسخرست و فقط دلم واسش میسوزه نه بیشتر نه کمتر
با باز شدن در آسانسور افکار مسخرمو کنار زدم و به سمت ماشینم رفتم و سوار ماشین شدم پامو گذاشتم روی گاز و از بیمارستان دور شدم .....
امیدوارم خوشت اومده باشه بیب 💕
#فیک #بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک
۳.۸k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.