مه آلود

مه آلود
Part ³
ویو کلارا
بلخره بعد هشت ساعت کلاسام تموم شد ساعت هفت بود سریع یه تاکسی گرفتم و رسیدم عمارت سریع از حیاط رد شدم که اجوشی من و دید بهش سلام دادم و با لبخند همراهیم کرد تو این عمارت بعد خانواده ام از اجوشی و اجوما خوشم میومد زن و شوهر خوبی بودن از بچگی میشناختمشون
بدو بدو به سمت در عمارت رفتم و کلید انداختم
من اومدم
م/ ک اومم چطوری دختر؟
یکم خسته ام شما چطورید؟
م/ ک منم خوبم (لبخند)
بله از چهره خسته است معلومه که خوبی
=سلام ابجی خسته نباشی
سلام کوچولو خوبم تو خوبی؟
= اوهومم
پ/ ک کلارا اومد؟ (داد)
بله پدر اومدم (داد)
م/ ک برو ببین بابات چیکار داره تو اتاق کارشه
باشه مامانی
فلش بک جلوی اتاق کار*
تق تق تق صدای در*
پ / ک بیا تو (سرد)
اومد داخل *
سلام پدر
پ/ ک بیا تو درم ببند
چشم.. بله کارم داشتید؟
پ/ ک فردا شب داداشم با پسراش میان
خب؟
پ/ ک برای خواستگاری
من؟
پ/ ک هوم
برای کدومشون؟ (نگران)
پ/ ک جیهوپ...
ویو کلارا
همین اسم... همین کلمه... کافی بود تا بفهمم سرنوشت منم داره میشه یکی مثل مامانم...

اهممم چطور بود تا اینجا؟

شرط ادامه کامنت 5
لایک 6
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۱۱)

Part 1زندگی دوباره#درخواستی#درخواستی _شاید فکر کنی خوردن حسر...

مه آلودPart ⁴ویو کلارا سریع با گریه از اتاق کار پدرم خارج شد...

مه آلودPart ²ویو کلارااز اون اتفاق بد بیست سال میگذره... بعد...

مه آلود Part ¹فلش بک به بیست سال پیش: _ اینقدر تو کارای من ...

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۸ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط