پارت
پارت ۶
اولین تماسها همراه با ترس و شک بود. خانوادهی صادقی پیامها را دیدند و اول تصور کردند یک شوخی است. اما وقتی ویدئوی تهیونگ را دیدند و شباهتها را مقایسه کردند، نگرانی جای تعجب را گرفت. مهین تمام عکسهای مهتاب را کنار هم گذاشت، با دقت به آن علامت نگاه کرد و ناگهان اشک در چشمانش جمع شد. علی با تهیونگ تماس تصویری گذاشت؛ آن تماس پر از سکوت و نفسهای بغضآلود بود. تهیونگ توانست چند جمله کرهای بگوید، مهتاب خجالتزده لبخند زد و با فارسی گفت که چیزی را نمیفهمد. این شروعِ یک سری تلاشهای آرام بود: آزمایشهای کوچک، ارسال مدارک، مکاتبات با بیمارستان و جمعآوری هر چیزی که ممکن بود حقیقت را روشن کند.
اولین تماسها همراه با ترس و شک بود. خانوادهی صادقی پیامها را دیدند و اول تصور کردند یک شوخی است. اما وقتی ویدئوی تهیونگ را دیدند و شباهتها را مقایسه کردند، نگرانی جای تعجب را گرفت. مهین تمام عکسهای مهتاب را کنار هم گذاشت، با دقت به آن علامت نگاه کرد و ناگهان اشک در چشمانش جمع شد. علی با تهیونگ تماس تصویری گذاشت؛ آن تماس پر از سکوت و نفسهای بغضآلود بود. تهیونگ توانست چند جمله کرهای بگوید، مهتاب خجالتزده لبخند زد و با فارسی گفت که چیزی را نمیفهمد. این شروعِ یک سری تلاشهای آرام بود: آزمایشهای کوچک، ارسال مدارک، مکاتبات با بیمارستان و جمعآوری هر چیزی که ممکن بود حقیقت را روشن کند.
- ۴۴۸
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط