پارت

پارت ۷
پروسه‌ی اداری سخت و طولانی بود. بیمارستان آرشیوهای قدیمی را کند و کاو کرد؛ پرستار بازنشسته‌ای که آن شب کار کرده بود، با عذری قدیمی به یاد آورد که آن شب بار کاری زیاد بوده و یک خطای انسانی رخ داده است. اشک در چشمانش جمع شد وقتی حقیقت را گفت و از خانواده‌ها عذرخواهی کرد. شواهد با هم جور می‌آمد: ساعت‌ها، امضای کاغذها، و مخصوصاً آن علامت کوچک که روی دستِ هر دو عکس یکی بود. وقتی حقیقت کم‌کم روشن شد، هر دو طرف از سردرگمی به سوی پذیرش حرکت کردند. خانواده‌ی صادقی نگران بودند اما عشق‌شان به مهتاب را انکار نکردند. تهیونگ آماده شد برای سفر به ایران؛ سفرِ تصدیق، دیدار و شاید بخشش.
دیدگاه ها (۰)

پارت ۶اولین تماس‌ها همراه با ترس و شک بود. خانواده‌ی صادقی پ...

پارت ۵سال‌ها بعد، تهیونگ تصمیم گرفت جدی‌تر دنبال خواهرش بگرد...

درخواستی

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط