پارت پانزدهم
#پارت_پانزدهم
فریال: داشتم موهای رها رو نوازش میکردم که یهو شکیب گفت
شکیب:فریال واقعا برات متسفم ارزش اینکه دوست داشته باشم رو نداشتی واقعا که
فریال:تعجب کردم با این حرفش ولی بهش گفتم چرا اونوقت
شکیب:چون رها رو گرفتی بغلت بجای من
فریال:ترسیدم خب باشه تو هم بیا بغلم
شکیب: نه نمیخام طاها خان
طاها:بله
شکیب: زنتو بگیر بغلت من برم بغل عشقم
فریال: آخه شکیب
شکیب: آخه نداره هرچیم بشه رها زن طاهاست و طاها هم حق نداره این کارا رو با رها بکنه حالام رها برو بغل طاها
رها: با این حرف شکیب از بغل فریال در امدم بیرون و رو مبل تک نفره نشستم نمیخاستم برم پیش طاها که طاها گفت
طاها:بیا پیش خودم بشین این حرفو که زدم رها اینقدر سرشو بالا گرفت که که فکر کنم گردنش کنده شد
فریال:طاهاااااااا(داد)
طاها:گوشام کر شد بابا کاریش ندارم فقط بگو بیاد پیشم بشینه فیلم ببینیم
فریال: تو فقط کافیه یه بار دیگه رها رو اذیت کنی بلایی سرت میارم که نفهمی کی بودی
طاها: یا خدا
شکیب:خدا بهت رحم کنه داداش
طاها:رها بیا دیگه
رها:با ترس رفتم رو مبلی نشستم که طاها نشسته بود یکم با فاصله نشستم که طاها دستشو دور کمرم حلقه کرد ومنو به سمت خودش کشید و تو گوشم گفت
طاها: وقتی دیدم که رها اینقدر دور نشسته دستمو دور کمرش حلقه کردم و کشیدمش سمت خودم و تو گوشش گفتم بازوهات درد میکنه
رها: اهوم
طاها: ببخشید من از قصد نکردم فقط عصبانی شدم
رها:وقتی دیدم طاها گفت ببخشید تعجب کردم گفتم بهش گفتم طاها منم از قصد از تو اتاق بیرون در نیومدم آخه تو اتاق سوسک هست
طاها:(خنده)چی بگم اخه بهت داداش پاشو بریم بخوابیم
شکیب:آره خیلی خستم فریال جان پاشو
فریال: باشه داشتیم میرفتیم بالا که دیدم رها داره مظلوم نگاه می کنه که یهو به شکیب و طاها گفتم منو رها باهم میخوابیم
شکیب و طاها: نه
رها:وقتی فریال گفت پیش تو میخابم خیلی خوشحال شدم ولی شکیب و طاها مخالفت کردن بعد طاها دست منو کشید و برد سمت اتاقش اتاق قشنگی داشت بعد منو هول داد رو تخت و ...
لایک❤کامنت✉فراموش نشه😘😘😍😍
فریال: داشتم موهای رها رو نوازش میکردم که یهو شکیب گفت
شکیب:فریال واقعا برات متسفم ارزش اینکه دوست داشته باشم رو نداشتی واقعا که
فریال:تعجب کردم با این حرفش ولی بهش گفتم چرا اونوقت
شکیب:چون رها رو گرفتی بغلت بجای من
فریال:ترسیدم خب باشه تو هم بیا بغلم
شکیب: نه نمیخام طاها خان
طاها:بله
شکیب: زنتو بگیر بغلت من برم بغل عشقم
فریال: آخه شکیب
شکیب: آخه نداره هرچیم بشه رها زن طاهاست و طاها هم حق نداره این کارا رو با رها بکنه حالام رها برو بغل طاها
رها: با این حرف شکیب از بغل فریال در امدم بیرون و رو مبل تک نفره نشستم نمیخاستم برم پیش طاها که طاها گفت
طاها:بیا پیش خودم بشین این حرفو که زدم رها اینقدر سرشو بالا گرفت که که فکر کنم گردنش کنده شد
فریال:طاهاااااااا(داد)
طاها:گوشام کر شد بابا کاریش ندارم فقط بگو بیاد پیشم بشینه فیلم ببینیم
فریال: تو فقط کافیه یه بار دیگه رها رو اذیت کنی بلایی سرت میارم که نفهمی کی بودی
طاها: یا خدا
شکیب:خدا بهت رحم کنه داداش
طاها:رها بیا دیگه
رها:با ترس رفتم رو مبلی نشستم که طاها نشسته بود یکم با فاصله نشستم که طاها دستشو دور کمرم حلقه کرد ومنو به سمت خودش کشید و تو گوشم گفت
طاها: وقتی دیدم که رها اینقدر دور نشسته دستمو دور کمرش حلقه کردم و کشیدمش سمت خودم و تو گوشش گفتم بازوهات درد میکنه
رها: اهوم
طاها: ببخشید من از قصد نکردم فقط عصبانی شدم
رها:وقتی دیدم طاها گفت ببخشید تعجب کردم گفتم بهش گفتم طاها منم از قصد از تو اتاق بیرون در نیومدم آخه تو اتاق سوسک هست
طاها:(خنده)چی بگم اخه بهت داداش پاشو بریم بخوابیم
شکیب:آره خیلی خستم فریال جان پاشو
فریال: باشه داشتیم میرفتیم بالا که دیدم رها داره مظلوم نگاه می کنه که یهو به شکیب و طاها گفتم منو رها باهم میخوابیم
شکیب و طاها: نه
رها:وقتی فریال گفت پیش تو میخابم خیلی خوشحال شدم ولی شکیب و طاها مخالفت کردن بعد طاها دست منو کشید و برد سمت اتاقش اتاق قشنگی داشت بعد منو هول داد رو تخت و ...
لایک❤کامنت✉فراموش نشه😘😘😍😍
۲.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.