امشب بیا تا جرعه ا از شعر مهمانت نم

امشب بیا تا جرعه اى از شعـر مهمانت كنم
تک بيتِ اشعـارِ منى سر فصلِ ديوانت كنم

تنـديـسِ زيبـاى تـورا از نـو بسازم با غـزل
زيبـاتـريـن اسطـوره ى، تـاريخِ ايرانت كنم

هرشب خيالِ يادِتو در من چه غوغا مى كند
امشب درآغوشم بيا تامست و حيرانت كنم

چون ماهِ شبهايت شوم امشب ميانِ آسمان
تـا در مـدارِ عـاشـقى ماننـدِ كيـوانـت كنم

از جامِ لبهـايت بيـا بر من بنوشان جرعه اى
آنگه به من فرصت بده تا بوسه بارانت كنم

هـر شب كنـارِ پنجـره مشتاقِ ديـدارِ تـوأم
تا چون نسيم آيی و من مانندِ طوفانت كنم

عـاليجنـابِ شـرقىِ شب هاى تنهـايىِ من
امشب بيا با يک غـزل، مشهورِ دورانت كنم
دیدگاه ها (۲)

دامن از چنگ غم یار رها خواهم کردگره از کار دل خون شده وا خوا...

کمی آلوده بر بغضم، کمی سرگرم طوفانمکمی ابری، کمی تا قسمتی دل...

آنکه رخسار ترا اين همه زيبا مي کردکاش از روز ازل فکر دل ما م...

گلرنگ شد در و دشت ، از اشكباري ماچون غير خون نبارد ، ابر بها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط