آنکه رخسار ترا ان همه زبا م کرد

آنکه رخسار ترا اين همه زيبا مي کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما مي کرد

آنکه مي داد ترا حسن و نمي داد وفا
کاشکي فکر من عاشقِ شيدا مي کرد

يا نمي داد ترا اين همه بيدادگري
يا مرا در غم عشق تو شکيبا مي کرد

کاشکي گم شده بود اين دلِ ديوانه ي من
پيش از آن روز که گيسوي تو پيدا مي کرد

اي که در سوختنم با دلِ من ساخته اي
کاش يک شب دلت انديشه ي فردا مي کرد

کاش مي بود به فکر دلِ ديوانه ي ما
آنکه خلق پري از آدم و حوا مي کرد

کاش درخواب شبي روي تو مي ديد عماد
بوسه اي از لب لعل تو تمنا مي کرد

#عماد_خراساني
دیدگاه ها (۳)

امشب بیا تا جرعه اى از شعـر مهمانت كنمتک بيتِ اشعـارِ منى سر...

دامن از چنگ غم یار رها خواهم کردگره از کار دل خون شده وا خوا...

گلرنگ شد در و دشت ، از اشكباري ماچون غير خون نبارد ، ابر بها...

یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفتداد خود را زان مه بیدادگر خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط