زندگی من...
زندگی من...
پارت ⁹
و یه دفعه کوک اومد جلوم
کوک: اینجا چیکار میکنی
می چا: هی... چی اومدم برنج بردارم
کوک: مطمعن شم!
می چا: اوهوم
کوک: باش.....
رفتم غذا درست کردم برا کوک گذاشتم و صداش کردم
کوک: اومم به به
می چا: خوبه؟
کوک: امیدوارم به اندازه قیافشم خوب باشه
می چا: امیدوارم
کوک: عالیییییی
کوک: خودتم بخور
می چا : باش
خوردم یه خدمتکار بود که خیلی ازش لجم میگرفت خورد بهم و رفت
چند مین بعد*
رفتم تو اتاقم خیلی خسته بودم خوابیدم و.....
پارت ⁹
و یه دفعه کوک اومد جلوم
کوک: اینجا چیکار میکنی
می چا: هی... چی اومدم برنج بردارم
کوک: مطمعن شم!
می چا: اوهوم
کوک: باش.....
رفتم غذا درست کردم برا کوک گذاشتم و صداش کردم
کوک: اومم به به
می چا: خوبه؟
کوک: امیدوارم به اندازه قیافشم خوب باشه
می چا: امیدوارم
کوک: عالیییییی
کوک: خودتم بخور
می چا : باش
خوردم یه خدمتکار بود که خیلی ازش لجم میگرفت خورد بهم و رفت
چند مین بعد*
رفتم تو اتاقم خیلی خسته بودم خوابیدم و.....
۶.۲k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.