فیکیونگی
فیکیونگی
part(1)(4)
یوناویو
چرا تهیونگ با اینکه میدونه دوسش دارم رفت سمت اون هر.زه؟؟(اتی بدبختو میگه)
هووفف جلوی چشمم همو بوسیدن
تازه بهم گف دوسشم داره هه
(فلش بک ب شب تولد کوک)
یوناـ امم تهیونگ
ته ـ بله
یوناـ من...دوست دارم
ته ـ چ..چیی
یوناـ توام منو دوس داری؟باهم قرار بزاریم...ازدواج کنیم...بچه داشیم...پیش هم پیر شیم...
ته ـ بسه
ته ـ من از ات خوشم میاد
یوناـ چ...چی
(پایان فلش بک)
هه...ات خانم دارم برات یوهاهاهاهااا(مثلن شیطانی میخنده😂😔)
فک کنم دوباره داره مث قبلنا میشه هه
میتونم همه چیو لو بدمو اون بده بشه و من خوبه هاها(خب بزارین بگم داستان اون قرص خوردن ات و همین ک یونا میگه مث قبل میشه، داستان از این قراره ک ات ی شخصیرو دوس داشته،و اون طرف ات رو بخاطر پولش میخاسته، ات یروز مچ اونو(همون عشقش)رو میگیره موقعی ک داشته بهش خیانت میکرده، ات از اون موقع افرسدگی شدید گرفته بود و تحت درمان بود، حالا بدبختی اینجاس ات هروقت شوکه وخشمگین میشد نفس کم میاورد(ببین چی دراوردم از خودم وااای😂) بخاطر همین قرص میخورد، دوره ی درمان ات تمون شدو ات صحیحو سالم شد، ولی دوباره انگار داره اتفاق اون موقع پیش میاد(چی میگم😂) پایان توضیح😂)
اتویو
احساس میکنم داره احساساتم برمیگرده...
هوف اگه برگرده چیکار کنم؟؟
بهتره بعد مدرسه برم پیش دکتر
تو کلاس:
سوهوـ سلوم ات خوبی
ات ـ سلام مرسی تو خوبی
سوهوـ مرسی😌
ــــــــــــــــــ
داستان یکم پیچیده شد، ولی امیدوارم فهمیده باشین😁یونو؟
part(1)(4)
یوناویو
چرا تهیونگ با اینکه میدونه دوسش دارم رفت سمت اون هر.زه؟؟(اتی بدبختو میگه)
هووفف جلوی چشمم همو بوسیدن
تازه بهم گف دوسشم داره هه
(فلش بک ب شب تولد کوک)
یوناـ امم تهیونگ
ته ـ بله
یوناـ من...دوست دارم
ته ـ چ..چیی
یوناـ توام منو دوس داری؟باهم قرار بزاریم...ازدواج کنیم...بچه داشیم...پیش هم پیر شیم...
ته ـ بسه
ته ـ من از ات خوشم میاد
یوناـ چ...چی
(پایان فلش بک)
هه...ات خانم دارم برات یوهاهاهاهااا(مثلن شیطانی میخنده😂😔)
فک کنم دوباره داره مث قبلنا میشه هه
میتونم همه چیو لو بدمو اون بده بشه و من خوبه هاها(خب بزارین بگم داستان اون قرص خوردن ات و همین ک یونا میگه مث قبل میشه، داستان از این قراره ک ات ی شخصیرو دوس داشته،و اون طرف ات رو بخاطر پولش میخاسته، ات یروز مچ اونو(همون عشقش)رو میگیره موقعی ک داشته بهش خیانت میکرده، ات از اون موقع افرسدگی شدید گرفته بود و تحت درمان بود، حالا بدبختی اینجاس ات هروقت شوکه وخشمگین میشد نفس کم میاورد(ببین چی دراوردم از خودم وااای😂) بخاطر همین قرص میخورد، دوره ی درمان ات تمون شدو ات صحیحو سالم شد، ولی دوباره انگار داره اتفاق اون موقع پیش میاد(چی میگم😂) پایان توضیح😂)
اتویو
احساس میکنم داره احساساتم برمیگرده...
هوف اگه برگرده چیکار کنم؟؟
بهتره بعد مدرسه برم پیش دکتر
تو کلاس:
سوهوـ سلوم ات خوبی
ات ـ سلام مرسی تو خوبی
سوهوـ مرسی😌
ــــــــــــــــــ
داستان یکم پیچیده شد، ولی امیدوارم فهمیده باشین😁یونو؟
- ۹.۷k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط