حالا دیگر شباهتی به آن دختر جنگ جو و خستگی ناپذیر پانزده
حالا دیگر شباهتی به آن دختر جنگجو و خستگیناپذیر پانزده ساله ندارم که قاطعانه میگفت:« میخواهم رئیس جمهور شوم!»، تمام ساعات روز را بین مدرسه، کتابخانه، آموزشو پرورش و تشکل ها در رفت و آمد بود، سهمْ داشتن در نجات وطن را وظیفه میدانست.
دیگر شباهتی به دختر نوزده_ بیست ساله ای ندارم که پاسخ تمام تلاش هایش منفی میشد، نقل محفل شایعات و دستمایه زیرآب زنی ها شده بود، گریه میکرد و میگفت: چرخ برهم زنم ارغیرمرادم گردد !
دیگر حتی مانند آن دختر یک سال پیش سر پایین نمیاندازم و آه نمی کشم.
حالا مثل پیرمرد های هفتاد ساله، تقریبا از هر صنف و دسته، آشنا دارم و نمی دانم باید اسمشان را بگذارم دوست، آشنا یا آدم؟
منزوی تر، گریزان تر و مغموم تر از هر زمان از دور به آن ها و حذف شده ها فکر میکنم، راهم را ادامه میدهم و بی کله تر از هر زمان ایستاده ام مقابل زندگی و تهدید میکنم: به آن تاریخ نگاه کن... یا پاسخ زجر و زحمتم را میدهی و میشود همان که من میخواهم، یا تمامت میکنم و می شود همان که من میخواهم! من میگویم و من میخواهم نه تو!
پ.ن:
گفتند :داروی دل چیست؟
گفت: از مردمان دور بودن!
دیگر شباهتی به دختر نوزده_ بیست ساله ای ندارم که پاسخ تمام تلاش هایش منفی میشد، نقل محفل شایعات و دستمایه زیرآب زنی ها شده بود، گریه میکرد و میگفت: چرخ برهم زنم ارغیرمرادم گردد !
دیگر حتی مانند آن دختر یک سال پیش سر پایین نمیاندازم و آه نمی کشم.
حالا مثل پیرمرد های هفتاد ساله، تقریبا از هر صنف و دسته، آشنا دارم و نمی دانم باید اسمشان را بگذارم دوست، آشنا یا آدم؟
منزوی تر، گریزان تر و مغموم تر از هر زمان از دور به آن ها و حذف شده ها فکر میکنم، راهم را ادامه میدهم و بی کله تر از هر زمان ایستاده ام مقابل زندگی و تهدید میکنم: به آن تاریخ نگاه کن... یا پاسخ زجر و زحمتم را میدهی و میشود همان که من میخواهم، یا تمامت میکنم و می شود همان که من میخواهم! من میگویم و من میخواهم نه تو!
پ.ن:
گفتند :داروی دل چیست؟
گفت: از مردمان دور بودن!
۹۳.۴k
۱۹ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.