درد دارد که نیایی و در این شهر بزرگ ،
درد دارد که نیایی و در این شهر بزرگ ،
انتظارت زن در آینه را پیر کند !
چشم بر ساعت این خانه بدوزم با بغض
لنگ لنگان برود عقربه هی گیر کند ؛
در سرم فکر رهایی ز غمت باشد و باز
پای من را به قفس یاد تو زنجیر کند ...
دائما تشنه ی دیدار تو باشم و غمت ،
من نفرین شده را از عطشت سیر کند ؛
درد دارد که تو را هر چه به جز خواهش من
روز و شب با همه کس اینهمه درگیر کند ،
کوهی از صبر و غرورم،تو چه کردی با من؟؟
که توانست مرا غصّه زمینگیر کند ..!
#مریم_صفری
انتظارت زن در آینه را پیر کند !
چشم بر ساعت این خانه بدوزم با بغض
لنگ لنگان برود عقربه هی گیر کند ؛
در سرم فکر رهایی ز غمت باشد و باز
پای من را به قفس یاد تو زنجیر کند ...
دائما تشنه ی دیدار تو باشم و غمت ،
من نفرین شده را از عطشت سیر کند ؛
درد دارد که تو را هر چه به جز خواهش من
روز و شب با همه کس اینهمه درگیر کند ،
کوهی از صبر و غرورم،تو چه کردی با من؟؟
که توانست مرا غصّه زمینگیر کند ..!
#مریم_صفری
۷۳۸
۰۸ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.