درد دارد که نیایی و در این شهر بزرگ

درد دارد که نیایی و در این شهر بزرگ ،
انتظارت زن در آینه را پیر کند !

چشم بر ساعت این خانه بدوزم با بغض
لنگ لنگان برود عقربه هی گیر کند ؛

در سرم فکر رهایی ز غمت باشد و باز
پای من را به قفس یاد تو زنجیر کند ...

دائما تشنه ی دیدار تو باشم و غمت ،
من نفرین شده را از عطشت سیر کند ؛

درد دارد که تو را هر چه به جز خواهش من
روز و شب با همه کس اینهمه درگیر کند ،

کوهی از صبر و غرورم،تو چه کردی با من؟؟
که توانست مرا غصّه زمینگیر کند ..!

#مریم_صفری
دیدگاه ها (۱۴)

شبیه پدرم شده ام! عصبانی...کم حرف.. بی پول...مستاجر...کاش شب...

میانسالی ام فرا رسید!!روبه روی تلویزیون نشسته ام با یک لیوان...

من برای امروزی که تو را ندارم،ناراحت نیستم!ناراحتم برای چهل ...

کاش قسمت شود اینبار من و بانو جان کربلا دور حرم مثل کبوتر با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط