Part53
#Part53
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
مریض روانی عقده ای، میدونم از چی میسوزه
داره دق میکنه من تونستم بیام تهران ولی اون نه! جایگاهی که من دارم تو خونه و اعتمادی که به من دارند صد برابر بیشتر از شهرامه
بدبخت عقده ای حسود ، داره دق میکنه یه آتو از من بگیره
همون لحظه اس ام اس اومد کلافه گوشی رو باز کردم
"خودت رو عصبی و ناراحت نکن، حالش رو جا میارم ، بیخود میکنه دست میکنه تو موهات و میکشه"
آخه یکی نیست بیاد به این بگه تو سر پیازی ته پیازی
با حرص گوشی رو کوبیدم رو تخت و با صدای نه چندان آرومی گفتم " به تو چه آخه به تو چه؟ یکی باید بیاد خودتو جمع کنه روانی، مریض"
همون لحظه اس ام اس اومدم
با حرص به گوشی نگاه کردم ولی جواب ندادم رفتم سمت دستشویی که گوشی زنگ خورد برگشتم که بادیدن شماره زیر لب فش بدی نثار ارواح خاندانش کردم و رفتم سمت دستشویی که تو همین حین صدای زنگ قطع شد
یهو دوباره زنگ خورد ولی این دفعه صدای زنگ گوشیم رو اخر بود وای مامان اینا میفهمند سریع پریدم سمت گوشیم که همون لحظه مامان در رو باز کرد
_گوشیت زنگ میخوره جواب بده ، با اون صدای زنگش بابات دراز کشیده
لبخند خونسردی به صورت مامان پاشیدم
_ باشه مامی ، یارا ست الان جواب میدم
قبل اینکه مامان ازاتاق بره بیرون گوشی رو جواب دادم
_ جانم عزیزم؟
صدایی نیومد، فکرکردم خدارو صد هزار مرتبه شکر خفه شده، لال شده یا مرده ولی مامان عین عجل معلق منتظر بود ادامه ی حرفم رو بزنم پس مهم نبود مرد ترسناک پشت خطه
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
مریض روانی عقده ای، میدونم از چی میسوزه
داره دق میکنه من تونستم بیام تهران ولی اون نه! جایگاهی که من دارم تو خونه و اعتمادی که به من دارند صد برابر بیشتر از شهرامه
بدبخت عقده ای حسود ، داره دق میکنه یه آتو از من بگیره
همون لحظه اس ام اس اومد کلافه گوشی رو باز کردم
"خودت رو عصبی و ناراحت نکن، حالش رو جا میارم ، بیخود میکنه دست میکنه تو موهات و میکشه"
آخه یکی نیست بیاد به این بگه تو سر پیازی ته پیازی
با حرص گوشی رو کوبیدم رو تخت و با صدای نه چندان آرومی گفتم " به تو چه آخه به تو چه؟ یکی باید بیاد خودتو جمع کنه روانی، مریض"
همون لحظه اس ام اس اومدم
با حرص به گوشی نگاه کردم ولی جواب ندادم رفتم سمت دستشویی که گوشی زنگ خورد برگشتم که بادیدن شماره زیر لب فش بدی نثار ارواح خاندانش کردم و رفتم سمت دستشویی که تو همین حین صدای زنگ قطع شد
یهو دوباره زنگ خورد ولی این دفعه صدای زنگ گوشیم رو اخر بود وای مامان اینا میفهمند سریع پریدم سمت گوشیم که همون لحظه مامان در رو باز کرد
_گوشیت زنگ میخوره جواب بده ، با اون صدای زنگش بابات دراز کشیده
لبخند خونسردی به صورت مامان پاشیدم
_ باشه مامی ، یارا ست الان جواب میدم
قبل اینکه مامان ازاتاق بره بیرون گوشی رو جواب دادم
_ جانم عزیزم؟
صدایی نیومد، فکرکردم خدارو صد هزار مرتبه شکر خفه شده، لال شده یا مرده ولی مامان عین عجل معلق منتظر بود ادامه ی حرفم رو بزنم پس مهم نبود مرد ترسناک پشت خطه
۹.۶k
۲۲ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.