سناریو
#سناریو
#مینیفیک
مامان ا.ت:یونگیییییی
بابای ا.ت:ا.تی بابایییییییی
+بابا ژونممممم
_مادرررررر
"بابات محکم بغلت کرد و مامانت پیشونی شوگا رو بوسید"
مامان ا.ت:خوش اومدید!
"بعد مامانت لپتو بوس کرد و محکم بغلت کرد و بابات با غرور به شوگا نگاه کرد و بهش دست داد"
بابای ا.ت:خیلی وقته ندیدمت داماد عزیزم
_دلم براتون تنگ شده بود پدر
"مامان ا.ت × بابای ا.ت ٪ "
×حتما خسته اید بیاید بریم خونه یکم استراحت کنید فردا قراره غافلگیر بشید!
+نمیدونم چرا بااینکه کل راهو خواب بودم بازم خستم...
_اثرات همنشینی با منه!
+زدی تو خال!
٪ماشینو دم فرودگاه پارک کردم...بریم!
"سوار ماشین شدید مامانت گفت عقب میشینه تا با یونگی صحبت کنه اونا کل راهو داشتن بگو بخند میکردن! خیلی باهم مچ بودن! توهم جلو نشستی و پنجره رو پایین دادی و با نسیمی که توی صورتی میخورد بو میکشیدی...هیجا خونهی خود آدم نمیشه! خیلی وقت بود توی کره بودی نقش ونگار های روی دیوار ها...مدل خونه ها و لباس های مردم...حس و حال خوبی داشت...حس خونه میداد! همنیجوری داشتی از ویو لذت میبردی که..."
عیییییییییی...
+یا خدا! چیشد!
٪این ماشین هاچ بکه پیچید جل...
_بی***یعنی تو****ک****ری***لا*** سانسور سانسور سانسور ترررررر.....
+یونگی...یونگی....مین یونگی!(باداد)
"یونگی سرشو از پنجره آورد تو و یه نفس کشید و دستشو لای موهاش برد "
_معذرت میخوام عزیزم...کنترلمو از دست دادم... آخه امکان داشت براتون اتفاقی بیافته...
+اصلا با اینکه این همه فهش دادی کار ندارم...فقط بگو اینا رو کی یادت داده!
×اصلا به من چپ نگاه نکن! من یه فهشم بهش یاد ندادم!
....٪
+بابا....
٪چیه؟نمیشه که موقع دعوا ساکت بمونه!والا! باید وقتی یکی بهش فهش ناموسی میده بدونه چی میگه!
+میگم یه مدته وقتی بهش فهش ایرانی میدم چپچپ نگام میکنه...
#مینیفیک
مامان ا.ت:یونگیییییی
بابای ا.ت:ا.تی بابایییییییی
+بابا ژونممممم
_مادرررررر
"بابات محکم بغلت کرد و مامانت پیشونی شوگا رو بوسید"
مامان ا.ت:خوش اومدید!
"بعد مامانت لپتو بوس کرد و محکم بغلت کرد و بابات با غرور به شوگا نگاه کرد و بهش دست داد"
بابای ا.ت:خیلی وقته ندیدمت داماد عزیزم
_دلم براتون تنگ شده بود پدر
"مامان ا.ت × بابای ا.ت ٪ "
×حتما خسته اید بیاید بریم خونه یکم استراحت کنید فردا قراره غافلگیر بشید!
+نمیدونم چرا بااینکه کل راهو خواب بودم بازم خستم...
_اثرات همنشینی با منه!
+زدی تو خال!
٪ماشینو دم فرودگاه پارک کردم...بریم!
"سوار ماشین شدید مامانت گفت عقب میشینه تا با یونگی صحبت کنه اونا کل راهو داشتن بگو بخند میکردن! خیلی باهم مچ بودن! توهم جلو نشستی و پنجره رو پایین دادی و با نسیمی که توی صورتی میخورد بو میکشیدی...هیجا خونهی خود آدم نمیشه! خیلی وقت بود توی کره بودی نقش ونگار های روی دیوار ها...مدل خونه ها و لباس های مردم...حس و حال خوبی داشت...حس خونه میداد! همنیجوری داشتی از ویو لذت میبردی که..."
عیییییییییی...
+یا خدا! چیشد!
٪این ماشین هاچ بکه پیچید جل...
_بی***یعنی تو****ک****ری***لا*** سانسور سانسور سانسور ترررررر.....
+یونگی...یونگی....مین یونگی!(باداد)
"یونگی سرشو از پنجره آورد تو و یه نفس کشید و دستشو لای موهاش برد "
_معذرت میخوام عزیزم...کنترلمو از دست دادم... آخه امکان داشت براتون اتفاقی بیافته...
+اصلا با اینکه این همه فهش دادی کار ندارم...فقط بگو اینا رو کی یادت داده!
×اصلا به من چپ نگاه نکن! من یه فهشم بهش یاد ندادم!
....٪
+بابا....
٪چیه؟نمیشه که موقع دعوا ساکت بمونه!والا! باید وقتی یکی بهش فهش ناموسی میده بدونه چی میگه!
+میگم یه مدته وقتی بهش فهش ایرانی میدم چپچپ نگام میکنه...
۶.۹k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.