سلطنت راز آلود
//سلطنت راز آلود//
ادامه پارت 60
الویز : خیلی خودخواهی جیمین خیلییی....،
یهویی مقاومتی که تا آن لحظه از خودش نشان میداد رو از دست داد
و او را محکم در آغوشش گرفت و بعد با لحنی پر از احساس کنار گوشش زمزمه کرد
جیمین : لطفا فقد یکم دیگه...یکم دیگه صبر کن لیلی بهم فرصت بده همه چیز رو درست میکنم
از تک تک حرکات و رفتارش به شدت تعجب کرده بود ولی با گفتن همچین جیزی دوباره عصبانیت او را برانگیخت با عصبانیت خودش را از آغوش جیمین بیرون کشیده
الویز : واسه چی بهت فرصت بدم بهم بگو تا بدونم میخواهی چیکار کنی
بازم میخواهی تنها تمام مسائل رو به دوش بکشی بازم میخواهی تنهایی عذاب بکشی و منم مثل همه بشینمو تماشا کنم که هیچی ازت نپرسم این چیزی که تو میخواهی از نظر تو من برات چیه یه آدم غیر قابل اعتماد یا یه نقطه ضعف...
دوباره اون در آغوشش گرفت و میان بازوهای محکم نگهداشت دیگر نتونست تحمل کنه و اشک های که تمام این مدت قلبش را احاطه کرده بود روی گونه هایش جاری شدند و با صدای لرزون که حاصل از بغضش بود گفت
الویز : مگه من ازت چی خواستم که انقدر سخته غیر از این بدونم این حس لعنتی متقابل یا نه غیر از این همینطور که هر شب موهای نوازش میکنی و آروم کنار گوشزمزمه میکنی بدون هیچ مانعی بهم بگی يعني من واقعا برات یه نقطه ضعف هستم
ازت شدت گریه نفس های یک در میان میکشید ولی بازم هم سکوت نکرد
الویز : چرا داشتن....انقدر سخته
جیمین از شنیدن آن حرف تعجب کرد و شونه های او را گرفت و از خودش فاصله داد و با نگاهی کنجکاوی در چشمان اشکی معشوقش خیره شد
جیمین : تو حرفای اون شب منو شنیدی
ادامه پارت 60
الویز : خیلی خودخواهی جیمین خیلییی....،
یهویی مقاومتی که تا آن لحظه از خودش نشان میداد رو از دست داد
و او را محکم در آغوشش گرفت و بعد با لحنی پر از احساس کنار گوشش زمزمه کرد
جیمین : لطفا فقد یکم دیگه...یکم دیگه صبر کن لیلی بهم فرصت بده همه چیز رو درست میکنم
از تک تک حرکات و رفتارش به شدت تعجب کرده بود ولی با گفتن همچین جیزی دوباره عصبانیت او را برانگیخت با عصبانیت خودش را از آغوش جیمین بیرون کشیده
الویز : واسه چی بهت فرصت بدم بهم بگو تا بدونم میخواهی چیکار کنی
بازم میخواهی تنها تمام مسائل رو به دوش بکشی بازم میخواهی تنهایی عذاب بکشی و منم مثل همه بشینمو تماشا کنم که هیچی ازت نپرسم این چیزی که تو میخواهی از نظر تو من برات چیه یه آدم غیر قابل اعتماد یا یه نقطه ضعف...
دوباره اون در آغوشش گرفت و میان بازوهای محکم نگهداشت دیگر نتونست تحمل کنه و اشک های که تمام این مدت قلبش را احاطه کرده بود روی گونه هایش جاری شدند و با صدای لرزون که حاصل از بغضش بود گفت
الویز : مگه من ازت چی خواستم که انقدر سخته غیر از این بدونم این حس لعنتی متقابل یا نه غیر از این همینطور که هر شب موهای نوازش میکنی و آروم کنار گوشزمزمه میکنی بدون هیچ مانعی بهم بگی يعني من واقعا برات یه نقطه ضعف هستم
ازت شدت گریه نفس های یک در میان میکشید ولی بازم هم سکوت نکرد
الویز : چرا داشتن....انقدر سخته
جیمین از شنیدن آن حرف تعجب کرد و شونه های او را گرفت و از خودش فاصله داد و با نگاهی کنجکاوی در چشمان اشکی معشوقش خیره شد
جیمین : تو حرفای اون شب منو شنیدی
- ۹.۰k
- ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط