سلطنت راز آلود

/سلطنت راز آلود//
پارت 60

حرف های زیادی ذهنش را سردرگمی کرده بود می‌خواست با تمام توانش سرش داد بزنه و بگه چرا اینطوری رفتار میکنی دستانش را مشت کرد و با فک منقبض شده از کنارش رد بشه ولی بل گرفتن شدن دست‌ متوسط جیمین گرفته شد از لرزيد دستش متوجه عصبانیت او شد
و به اجبار انگشت های گره خورده اش رو از هم باز کرد و میان انگشتانش گره زد و دستش رو به سمته خودش کشید و بوسه کوتاهی بر روی لبش زد الویز از حرکت یهویی او متعجب به صورتش خیره بود
جیمین : در اصل امشب می‌خواست با آرامش باهات حرف بزنم ولی این تقسیر خودته
تمام کلماتش را با لحنی خمار و نفس های سنگین بیان می‌کرد و با دقت تک تک واکنش های او را نسبت که حرکت اش زیز نظر گرفته بود
و بعد آروم دستش رو سمته صورت همسرش برد و لب پایینش رو نوازش کرد
جیمین : لیلی برای بخاطر این کار هیچ دلیلی ازم نخواه و هیچی ازم نپرس
اخمی که روی صورتش بود حال ديگه هیچ جاذبه ای نداشت همانند نگاهی سست و خالی بود و آروم زمزمه کرد
الویز : منظورت‌ چیه ؟
چیزی زیادی از خوندن ذهن آدم ها بلند نبود ولی حداقل میدانست که این نگاهی جیمین نتیجه‌ی طوفانی که در ذهنش هست و این فقد آرامش قبل از طوفان بود
جیمین لحظه سکوت کرد و بعد همانند نگاهی گه اوایل آشنایی شون داشت همان قدر شیطنت آمیز و مهربان در چشمانش خیره شد و لب ریزی زد
الویز با دیدن لبخند محو زیبا ترین تابلو شد که در تصویر زنده روبه رو اش بود خیره شد و کلمات در ذهنش تکرار میشد
الویز....قسم می‌خورم این زیبا ترین صحنه که تا به حال توی عمرم دیدم
عصبانیت اش با همان سرعتی که به وجود آمده بود از بین رفت
و تبدیل به حیرت شد
فاصله که الویز به وجود آورده بود را از بیت برد و روی لب هایش زمزمه کرد
جیمین : لیلی ما بايد از برترین ها بگذریم تا به بهترین هاش برسیم مگه نه
با احساس عجیبی چشمانش روی هم فشار داد با هر لمس قلبش بیشتر توی سینه اش بی قراری میکرد
جیمین : لیلی...
اسمی که همیشه از بردنش لذت میبرد رو صدا زد و انگشت که تا آن لحظه روی لب‌هایش بود به نرمی روی گونه اش کشید و نوازش وار به سمته گردنش کشید
جیمین : لیلی بهم اعتماد کن
حتا در بدترین شرایط هم حرفای زیادی برای گفتن داشت ولی در برابر لمس های جیمین به معنای واقعی لال میشد
الویز : خیلی خودخواهی جیمین خیلییی....،
دیدگاه ها (۱)

//سلطنت راز آلود//ادامه پارت 60الویز : خیلی خودخواهی جیمین خ...

//سلطنت راز آلود//پارت 61

//سلطنت‌ راز آلود//پارت 59مارتا : ولی بانوی من...الویز دست ر...

//سلطنت راز آلود//پارت 58همه در سکوت مشغول خوردن ناهار بودن ...

( گناهکار ) ۷۱ part قلبش همانند آبی بر روی زمین ریخت جیمین ...

( گناهکار )۱۲۲ part لبخندی زد و لب هاشو مماس لب های همسرش ...

ادامه پارت قبل براش ..صدای مردانه شوهرش را شنید بلافاصله سم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط