استاد تاریخ فا*کی ( part 13 )
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی 🖤📚
📚🖤 پارت 13 🖤📚
، 🎻 ادامه 🎻 :
{ 🧡هنوز از زبان لوکاست🧡 } :
یهو یه دختر با بدن خیلی خوب و خوش فرم و یه لباس باز که یلحظه دیونش شدم اومدو افتاد به جون این دختر ( همون هرزههه رو میگه )
تا تونست زدشو من هیچ کاری نکردم. کارش که تموم شد اون دختر بدو بدو رفت و برگشت سمتم او.ن..... اون لیا بود اَههههه شانس و نگاه
میخواستم حرفی بزنم که فهمیدم لیا دستمو داره میکشه و داخل یه اتاق برم و درم قفل کرد.
لوکا : هیچ میفهمی داری چیکار میکنی تو ، اینجا چیکار میکنی ، چرا دختره رو تا حد مرگ زدی
چرا منو کشوندی اینجاهو درو قفل کردی ( با حالت خماری و کمی عصبی)
#لوکا الان تو دلت واسه اون هرزه سوخته حح ( در حال فشار خوردن😂😐)
لوکا : آروممم هوشششش
لوکا : من نیازش داشتم همین امشبببب نیاز داشتمممم
که یهو چشمم به بدن و خط سینه لیا افتاد ( لباس لیا باز بود)
لوکا : لیا ازت میخوام بری لطفا ( خماری ، به جای دیگه نگاه میکنه )
💛 از زبان لیا 💛 :
لوکا پس یکیو میخاد هوممم یاح یاح ( تو ذهنش😈😂😐)
یهو دیدم چشمش روی بدنمه
یعنی اونقدری هستم که منو به چشم یه زن ببینه تا رفیق ( تو ذهنش)
#لوکا من نمیرم
#من دوست دارم ، بزار من تختتو شبا برات گرم کنم
#من امشب حالتو درست کنم
#یه شانس بده تا خودمو مال تو کنم
از زبان لوکا : بعد شنیدنحرفای لیا.. ادامه دارد یاح یاح
حمایت فراموش نشه🥺👋🏻
"کیوی خشن🥝🔪
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی 🖤📚
📚🖤 پارت 13 🖤📚
، 🎻 ادامه 🎻 :
{ 🧡هنوز از زبان لوکاست🧡 } :
یهو یه دختر با بدن خیلی خوب و خوش فرم و یه لباس باز که یلحظه دیونش شدم اومدو افتاد به جون این دختر ( همون هرزههه رو میگه )
تا تونست زدشو من هیچ کاری نکردم. کارش که تموم شد اون دختر بدو بدو رفت و برگشت سمتم او.ن..... اون لیا بود اَههههه شانس و نگاه
میخواستم حرفی بزنم که فهمیدم لیا دستمو داره میکشه و داخل یه اتاق برم و درم قفل کرد.
لوکا : هیچ میفهمی داری چیکار میکنی تو ، اینجا چیکار میکنی ، چرا دختره رو تا حد مرگ زدی
چرا منو کشوندی اینجاهو درو قفل کردی ( با حالت خماری و کمی عصبی)
#لوکا الان تو دلت واسه اون هرزه سوخته حح ( در حال فشار خوردن😂😐)
لوکا : آروممم هوشششش
لوکا : من نیازش داشتم همین امشبببب نیاز داشتمممم
که یهو چشمم به بدن و خط سینه لیا افتاد ( لباس لیا باز بود)
لوکا : لیا ازت میخوام بری لطفا ( خماری ، به جای دیگه نگاه میکنه )
💛 از زبان لیا 💛 :
لوکا پس یکیو میخاد هوممم یاح یاح ( تو ذهنش😈😂😐)
یهو دیدم چشمش روی بدنمه
یعنی اونقدری هستم که منو به چشم یه زن ببینه تا رفیق ( تو ذهنش)
#لوکا من نمیرم
#من دوست دارم ، بزار من تختتو شبا برات گرم کنم
#من امشب حالتو درست کنم
#یه شانس بده تا خودمو مال تو کنم
از زبان لوکا : بعد شنیدنحرفای لیا.. ادامه دارد یاح یاح
حمایت فراموش نشه🥺👋🏻
"کیوی خشن🥝🔪
۱۸.۰k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.