استاد تاریخ فا*کی ( part 12 )
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی🖤📚
📚🖤 پارت 12 🖤📚
🎻 ادامه🎻 :
💛 از زبان لیا 💛 :
بد جوری عصبی شدم و رفتم دنبالشون ، نزاشتم دستش ( اون دختر رو میگه ) به دستگیره در بخوره که از موهاش گرفتم و تا میخورد زدمش.
انداختمش رو زمین و با پاهام اینقدر بهش لگد زدم که خون داشت بالا می آورد ، میدونست ه حرفی میزد میکشتمش پس بدو بدو خودشو جمع کردو رفت.
به لوکا نگاه کردم به چشمای خمارش که با تعجب داشت بهم نگاه میکرد.
میخواست چیزی بگه که دستشو کشیدمو بردمش تو اتاق ( همون اتاقی که دختره داشت با لوکا میرفت )
و درم قفل کردم.
🧡 از زبان لوکا 🧡 :
به ا.ت زنگ زدم تا برای پارتیای که به مناسبت به دنیا اومدن برادر زادم میخواستیم بگیریم دعوتش کنم اما بر نداشت ، چند بار بازم زنگ زدم اما باز برنداشت. اشکالی نداره فردا دیدمش بهش میگم
ادامه دارد...
حمایت فراموش نشه🥺👋🏻
"کیوی خشن 🥝🔪
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی🖤📚
📚🖤 پارت 12 🖤📚
🎻 ادامه🎻 :
💛 از زبان لیا 💛 :
بد جوری عصبی شدم و رفتم دنبالشون ، نزاشتم دستش ( اون دختر رو میگه ) به دستگیره در بخوره که از موهاش گرفتم و تا میخورد زدمش.
انداختمش رو زمین و با پاهام اینقدر بهش لگد زدم که خون داشت بالا می آورد ، میدونست ه حرفی میزد میکشتمش پس بدو بدو خودشو جمع کردو رفت.
به لوکا نگاه کردم به چشمای خمارش که با تعجب داشت بهم نگاه میکرد.
میخواست چیزی بگه که دستشو کشیدمو بردمش تو اتاق ( همون اتاقی که دختره داشت با لوکا میرفت )
و درم قفل کردم.
🧡 از زبان لوکا 🧡 :
به ا.ت زنگ زدم تا برای پارتیای که به مناسبت به دنیا اومدن برادر زادم میخواستیم بگیریم دعوتش کنم اما بر نداشت ، چند بار بازم زنگ زدم اما باز برنداشت. اشکالی نداره فردا دیدمش بهش میگم
ادامه دارد...
حمایت فراموش نشه🥺👋🏻
"کیوی خشن 🥝🔪
۱۴.۲k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.