من از آن روز نخست

.
.
من از آن روز ِ نخست
.
.
که طو را بر لبه ی پنجره ی زندگی ام،
.
.

به تماشا دیدم،
.
.

سردیِ باد خزان را، به بهار بخشیدم...
.
.

ای طو تعبیرِ همه پنجره ها!
.
.

دیده ات را برگیر
.
.

خنجرِ نافذِ چشمانِ طو قلبم را سوخت،
.
.

تابِ ایستادگی ام نیست،
نگاهت برگیر...
.
.

روزگاری منِ سودا زده ی مست و خراب
.
.

ساکنِ بی سر و سامانِ دیاری بودم...
.
.

نه دلم بهر دلی داشت تب و تابی چند،
.
.

نه به شوقِ نگهی پنجره می کاویدم...
.
.

سر به راه و دل نیز
پای در زنجیر بود...
.
.

وای از این پنجره ها....که چه افسون کارند
.
.

وای از این پنجره ها....که چه مکری دارند ...
.
.
.
.
.
دیدگاه ها (۱)

..دیوانه شدم در طلبت بس که به دیوان،.هی فال زدم، فال زدم، تا...

..یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام.آرام وسرد گفت:که در طالع...

...بوی صبح می‌دهی ،.و گنجشک‌ها.در خنده‌هایت پرواز می‌کنند .....

...طو!ﻣـﯿـﺪﻭﻧـﯽ ﻣـﻦ ﻋـﺎﺷـﻘــﺘــــــﻢ؟ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪﮔﺎﻫﻲ ﺯﻧﺪﮔﻲ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط