عشق خشن من ❤️ پارت 40
ویو ا.ت
درو باز کردم با کسی که مواجه شدم شوکه شدم
+تو اینجا چیکار می کنی کای
کای:خوب آمدم تو رو ببینم
+منو
ک:اره
رفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد
+وای از دیدنت خیلی خوشحال شدم دلم برات تنگ شده بود
ک:منم، بعد عروسیت دیگه ما رو فراموش کردی یعنی آنقدر پسر دایم رو دوست داری
که یه دفعه چا اون وو آمد
_معلومه که دوسم داره و دستم رو از دستای کای جدا کرد
ویو چا اون وو
بچه ها تصمیم گرفت که برن مسافرت ولی من کار داشتم نمی تونستم برم که یهو لیسا گفت بجای من کای رو می برن خیلی عصبی شدم چون می دونستم کای به ا.ت حس داره پس گفتم منم میام ا.ت گفت لازم نیست که تو بیای و بعد باهم مثل همیشه کل کل کردیم که رفت بالا تا وسایلش رو جمع کنه صدای زنگ در آمد و و ا.ت رفت درو باز کرد یکم گذشت اما کسی نیومد تو من رفتم ببینم که کیه یهو دیدم کای و ا.ت هم دیگه رو بغل کردن و دست های کای روی کمر لغت ا.ت بود خیلی عصبی شدم و سریع رفتم ا.ت ازش جدا کردم و به سمت خودم کشیدمش و دستم رو دور کمرش گذاشتم اون چسبوندم به خودم
_تو اینجا چیکار می کنی
ک:خوب راستش آمدم ا.ت رو ببینم دلم براش تنگ شده بود
_به چه حقی دلت براش تنگ شده بود
ک:خوب اون دسته معلوم که دلم براش تنگ میشه تازه دختری نیست که آدم زود فراموشش کنه و دلش براش تنگ نشه
از سر عصبانیت یه لبخند دندون نما زدم که ا.ت متوجه خشم شد و آمد جلوم و دستش رو روی سینم گذاشت و با مظلومیت به چشمام نگاه کرد
+بسه دیگه بیاین بریم داخل
بهش نگاه کردم و گفتم باشه ولی دستش رو محکم گرفتم و دنبال خودم کشوندمش کای هم دنبال ما آمد داخل
@وایی کای چه حلال زده ای
ک:چرا مگه چی شده
#ما می خواستیم بریم مسافرت گفتیم که به تو هم بگیم
ک:واقعا
_اره اما اولش یه نفر مون کم بود ولی الان درستیم جای خالی نداریم
ک:او چه بد شد منم خیلی می خواستم برم بیرون
@،خوب تو هم بیا
_نه نمیشه
+چرا بزار بیاد دیگه خوش می گذرد
وقت ا.ت این حرف رو زد با خشم بهش نگاه کردم و دستش رو محکم فشار داداشم اونم که متوجه عصبانیت من شد آروم گفت
+دردم آمد باشه با غلات کردم نیاد
_افرین
#برو آماده شو با ماشینت بیا میریم روستا
ک:باشه پس اونجا می بینمت
بعدش کای رفت
_لازم بود اون رو مخ بیاد
@داداش اون پسر عمع مون هست
_خوب باشه
بعدش رفتم و با لا خودم رو آماده کردم هر کی رفت وسایلش رو جمع کرد
ویو لیسا :چون می دونستم داداشم به کای به شدت حساسیت داره گفتم که اون بیاد اینجوری این دوتا بیشتر بهم نزدیک میشن
ویو ا.ت
.....ادامه داره
امروز خیلی گذاشتم امیدوارم که لایک هاتون به بیست تا برسه وگرنه دلم میشکنه اگه دلم بشکنه دیگه نمیزارم 😤🥺💔
درو باز کردم با کسی که مواجه شدم شوکه شدم
+تو اینجا چیکار می کنی کای
کای:خوب آمدم تو رو ببینم
+منو
ک:اره
رفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد
+وای از دیدنت خیلی خوشحال شدم دلم برات تنگ شده بود
ک:منم، بعد عروسیت دیگه ما رو فراموش کردی یعنی آنقدر پسر دایم رو دوست داری
که یه دفعه چا اون وو آمد
_معلومه که دوسم داره و دستم رو از دستای کای جدا کرد
ویو چا اون وو
بچه ها تصمیم گرفت که برن مسافرت ولی من کار داشتم نمی تونستم برم که یهو لیسا گفت بجای من کای رو می برن خیلی عصبی شدم چون می دونستم کای به ا.ت حس داره پس گفتم منم میام ا.ت گفت لازم نیست که تو بیای و بعد باهم مثل همیشه کل کل کردیم که رفت بالا تا وسایلش رو جمع کنه صدای زنگ در آمد و و ا.ت رفت درو باز کرد یکم گذشت اما کسی نیومد تو من رفتم ببینم که کیه یهو دیدم کای و ا.ت هم دیگه رو بغل کردن و دست های کای روی کمر لغت ا.ت بود خیلی عصبی شدم و سریع رفتم ا.ت ازش جدا کردم و به سمت خودم کشیدمش و دستم رو دور کمرش گذاشتم اون چسبوندم به خودم
_تو اینجا چیکار می کنی
ک:خوب راستش آمدم ا.ت رو ببینم دلم براش تنگ شده بود
_به چه حقی دلت براش تنگ شده بود
ک:خوب اون دسته معلوم که دلم براش تنگ میشه تازه دختری نیست که آدم زود فراموشش کنه و دلش براش تنگ نشه
از سر عصبانیت یه لبخند دندون نما زدم که ا.ت متوجه خشم شد و آمد جلوم و دستش رو روی سینم گذاشت و با مظلومیت به چشمام نگاه کرد
+بسه دیگه بیاین بریم داخل
بهش نگاه کردم و گفتم باشه ولی دستش رو محکم گرفتم و دنبال خودم کشوندمش کای هم دنبال ما آمد داخل
@وایی کای چه حلال زده ای
ک:چرا مگه چی شده
#ما می خواستیم بریم مسافرت گفتیم که به تو هم بگیم
ک:واقعا
_اره اما اولش یه نفر مون کم بود ولی الان درستیم جای خالی نداریم
ک:او چه بد شد منم خیلی می خواستم برم بیرون
@،خوب تو هم بیا
_نه نمیشه
+چرا بزار بیاد دیگه خوش می گذرد
وقت ا.ت این حرف رو زد با خشم بهش نگاه کردم و دستش رو محکم فشار داداشم اونم که متوجه عصبانیت من شد آروم گفت
+دردم آمد باشه با غلات کردم نیاد
_افرین
#برو آماده شو با ماشینت بیا میریم روستا
ک:باشه پس اونجا می بینمت
بعدش کای رفت
_لازم بود اون رو مخ بیاد
@داداش اون پسر عمع مون هست
_خوب باشه
بعدش رفتم و با لا خودم رو آماده کردم هر کی رفت وسایلش رو جمع کرد
ویو لیسا :چون می دونستم داداشم به کای به شدت حساسیت داره گفتم که اون بیاد اینجوری این دوتا بیشتر بهم نزدیک میشن
ویو ا.ت
.....ادامه داره
امروز خیلی گذاشتم امیدوارم که لایک هاتون به بیست تا برسه وگرنه دلم میشکنه اگه دلم بشکنه دیگه نمیزارم 😤🥺💔
۵.۳k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.