داستان اندر زندگانی ضحاک تازی

📌داستان اندر زندگانی ضحاک تازی
[به نظم و نثر]

🟣بخش نخست

🔸همزمان با روزگار جمشید در میان مردمان تازی تبار نیک‌مردی مرداس نام که پادشاه تازیان بود، زندگی میکرد. مرداس گرانمایه پسری به نام ضحاک داشت. ضحاک از مهر و نیکوکاری هیچ بهره ای نبرده بود و فرد بسیار ناپاکی بود.
یکی مرد بود اندر آن روزگار
ز دشت سواران نیزه گذار
که مرداس نام گرانمایه بود
به داد و دهش برترین پایه بود
پسر بُد مر این پاکدل را یکی
کش از مهر بهره نبود اندکی
جهانجوی را نام ضحاک بود
دلیر و سبکسار و ناپاک بود
🔹ضحاک تازی هنگامی که جوان بود، اهریمن به صورت یک شخص خیرخواه بر او ظاهر میشود و با وی به گفتگو میپردازد. در ابتدا اهریمن از ضحاک درخواست پیمان دادن(قول دادن) میکند و میگوید که اگر با من پیمان ببندی من لب به سخن میگشایم.
چنان بُد که ابلیس روزی پگاه
بیامد بِسان یکی نیکخواه
بدو گفت پیمانت خواهم نخست
پس آنگه سخن بر گشایم درست
🔸ضحاک تازی از روی ساده دلی خود، با ابلیس پیمان میبندد که راز و سخن او را با کسی در میان نگذارد و هر چه که ابلیس بگوید گوش کند.
که راز تو با کس نگویم ز بن
ز تو بشنوم هر چه گویی سخن
🔹در این هنگام اهریمن فرومایه به ضحاک گفت که در این کشوری که مال توست چرا شخص دیگری(یعنی مرداس) باید پادشاهی و بزرگی کند؟ این پند را از من بشنو که عمر این خواجه پیر(یعنی مرداس پدر ضحاک) همچنان ادامه خواهد داشت؛ تو عمر آن را تمام کن چرا که آدمی همچون تو هیچ نیازی به پدر ندارد.
بدو گفت جز تو کسی کدخدای
چه باید همی با تو اندر سرای
چه باید پدر کش پسر چون تو بود
یکی پندت از من بباید شنود
زمانه بر این خواجه سالخورد
همی دیر ماند تو اندر نورد
🔸ضحاک که این سخنان اهریمن را شنید، از ترس به خود پیچید و رو به ابلیس گفت:
به ابلیس گفت این سزاوار نیست
دگرگوی کاین(که این) از در کار نیست
حمایت زیبا رویان
دیدگاه ها (۱)

📌داستان اندر زندگانی ضحاک تازی[به نظم و نثر]🔴بخش دوم🔸پس از آ...

📌داستان اندر زندگانی ضحاک تازی[به نظم و نثر]🟡بخش سوم🔷در ادام...

از خون جوانان وطن ..... ادامه رو تو بگو :)

ولی خیلی ازت ناراحتم که رفتی :(کاش نمیرفتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط