چشم تو کتابیست که تألیف ندارد
چشم تو کتابیست که تألیف ندارد
آوای تو نشریست که تصنیف ندارد
پاییز شد و من که سوادم به قدت نیست
تا مشق پر از رنگ تو تکلیف ندارد
هی برگ نریز برگ نریز بر دل من که
این فصل غم آویز که تنظیف ندارد
تا چند تو را شعر بگویم و نباشی
این شاعر سرخورده که تضعیف ندارد
گفتم که فراموش نکن عاشق تو من
من آنکه تو را عاشق و تحلیف ندارد
آوای تو نشریست که تصنیف ندارد
پاییز شد و من که سوادم به قدت نیست
تا مشق پر از رنگ تو تکلیف ندارد
هی برگ نریز برگ نریز بر دل من که
این فصل غم آویز که تنظیف ندارد
تا چند تو را شعر بگویم و نباشی
این شاعر سرخورده که تضعیف ندارد
گفتم که فراموش نکن عاشق تو من
من آنکه تو را عاشق و تحلیف ندارد
۷.۳k
۰۶ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.