عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۵۷ (。☬。)
وان
تهیونگ: کیبهت گفته بود که تو وان من دوش بگیری
با صدا خشن تهیونگ آروم نگاهش کرد سپس باز هم پلک روی هم گذاشت و خودش را بیشتر در کف پنهان نمود
مین جی : دست از سرم برنمیداری نه
تهیونگ دست به سینه ایستاد سپس به چهارچوب در حمام تکیه داد همانند با لبخند ای گفت. : دیشب تاریک بود ولی الان که هست بدن واقعا زیباست
مین جی تند پلک از روی هم برداشت سپس در وان نشست و تند به تهیونگ نگاه کرد بر اسر کف وام رویه سینه های مین جی باعث دید پنهان بدن مین جی میشد .. با صدا تندش گفت : برو بیرون
تهیونگ همچنین با کمال میل نگاهش کرد و با لحن آرومی گفت : باشه چرت داد میزنی رفتم
سپس پشت کرد و با گام های ازش دور میشد مین جی تند و بلند داد زد. : ماینا بودی؟
تهیونگ در حالی که گام میگذاشت بلند تر داد زد ... : خیر کیم تهیونگ.. مین جی با لبخند دوباره در وان دراز کشید احساس خوبی در برابر تهیونگ داشت نه مانیا یا افسرده .. بلکه دیدار اولش با مانیا بود نه تهیونگ ولی .. یه چیزی از دیشب تا الان مانیا بهش دستوری نداده .. تند پلک زد و از آب بیرون آمد سپس زیر دوش ایستاد تا کف بدن را تمیز کند ٫ یعنی از وقتی ازدواج کردیم تهیونگ بود .. آره اگه بتونم ترو درست کنم چی اگه نزارم ماینا بیا چی .. موفق میشم ؟ یا نه ٫ شیر آب را بست سپس با حوله بدش را خشک میکرد همانند لباس را به تنش کرد و موهایش را خشک نمود ..
بلاخره از حمام بیرون آمد و شانه را از روی میز برداشت انگار وقت زیادی در حمام سپری کردن بود چرا که حالا کله اتاق تمیز
شده بود مخصوصا تخت ردی از گلبرگ ها یا اسپری روی تخت خونی نبود .. احساس غریبی ای بهش دست داد و دیگر سازی از دختر جونیی درونش نبود ..
دلش همراهش زار میزد و خون درونش جاری بود ولی چاره ای جز قوی بودن نداشت خط چشم مانندش را زد سپس عینک های به رنگ آفتابی را در لای موهایش گذاشت سپس از روی صندلی بلند شد با گام های پر از قوی و دختر شجاع از اتاق خارج شد سپس وارد سالن شد باشکوه بود و همچنین سلطنتی
ابرو بالا انداخت یو بین با دیدن عروس تازه ای تند بلند شد و سمتش آمد
یو بین. : آخ دخترم ظهر بخیر
مین جی با اختیارم نگاهش کرد : ظعر شما هم بخیر باشه مادر .. شب خوبی داشتین
یو بین خندید و گفت : البته بفرمایید
هر دو با گام های آروم سمت مبل رفتند و نشست مین جی پا روی آن یکی پا انداخت سپس چشم به زن عمو هانول دوخت و با لحن بسیار آرومی گفت : روز بخیر هانول خانم
(。☬。)پارت ۵۷ (。☬。)
وان
تهیونگ: کیبهت گفته بود که تو وان من دوش بگیری
با صدا خشن تهیونگ آروم نگاهش کرد سپس باز هم پلک روی هم گذاشت و خودش را بیشتر در کف پنهان نمود
مین جی : دست از سرم برنمیداری نه
تهیونگ دست به سینه ایستاد سپس به چهارچوب در حمام تکیه داد همانند با لبخند ای گفت. : دیشب تاریک بود ولی الان که هست بدن واقعا زیباست
مین جی تند پلک از روی هم برداشت سپس در وان نشست و تند به تهیونگ نگاه کرد بر اسر کف وام رویه سینه های مین جی باعث دید پنهان بدن مین جی میشد .. با صدا تندش گفت : برو بیرون
تهیونگ همچنین با کمال میل نگاهش کرد و با لحن آرومی گفت : باشه چرت داد میزنی رفتم
سپس پشت کرد و با گام های ازش دور میشد مین جی تند و بلند داد زد. : ماینا بودی؟
تهیونگ در حالی که گام میگذاشت بلند تر داد زد ... : خیر کیم تهیونگ.. مین جی با لبخند دوباره در وان دراز کشید احساس خوبی در برابر تهیونگ داشت نه مانیا یا افسرده .. بلکه دیدار اولش با مانیا بود نه تهیونگ ولی .. یه چیزی از دیشب تا الان مانیا بهش دستوری نداده .. تند پلک زد و از آب بیرون آمد سپس زیر دوش ایستاد تا کف بدن را تمیز کند ٫ یعنی از وقتی ازدواج کردیم تهیونگ بود .. آره اگه بتونم ترو درست کنم چی اگه نزارم ماینا بیا چی .. موفق میشم ؟ یا نه ٫ شیر آب را بست سپس با حوله بدش را خشک میکرد همانند لباس را به تنش کرد و موهایش را خشک نمود ..
بلاخره از حمام بیرون آمد و شانه را از روی میز برداشت انگار وقت زیادی در حمام سپری کردن بود چرا که حالا کله اتاق تمیز
شده بود مخصوصا تخت ردی از گلبرگ ها یا اسپری روی تخت خونی نبود .. احساس غریبی ای بهش دست داد و دیگر سازی از دختر جونیی درونش نبود ..
دلش همراهش زار میزد و خون درونش جاری بود ولی چاره ای جز قوی بودن نداشت خط چشم مانندش را زد سپس عینک های به رنگ آفتابی را در لای موهایش گذاشت سپس از روی صندلی بلند شد با گام های پر از قوی و دختر شجاع از اتاق خارج شد سپس وارد سالن شد باشکوه بود و همچنین سلطنتی
ابرو بالا انداخت یو بین با دیدن عروس تازه ای تند بلند شد و سمتش آمد
یو بین. : آخ دخترم ظهر بخیر
مین جی با اختیارم نگاهش کرد : ظعر شما هم بخیر باشه مادر .. شب خوبی داشتین
یو بین خندید و گفت : البته بفرمایید
هر دو با گام های آروم سمت مبل رفتند و نشست مین جی پا روی آن یکی پا انداخت سپس چشم به زن عمو هانول دوخت و با لحن بسیار آرومی گفت : روز بخیر هانول خانم
- ۴.۶k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط