و من
و من
همیشه میخوردم به دری که بسته بود،
یا میرسیدم به جمعیّتی که راه نمیدادند،
حتی به عمد دست دراز میکردند
تا نگذارند جلوتر بروم ...
میدانستم که نمیرسم
امّا رفتم ...
تمامِ شب
تمامِ روز............
همیشه میخوردم به دری که بسته بود،
یا میرسیدم به جمعیّتی که راه نمیدادند،
حتی به عمد دست دراز میکردند
تا نگذارند جلوتر بروم ...
میدانستم که نمیرسم
امّا رفتم ...
تمامِ شب
تمامِ روز............
۱.۲k
۰۱ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.