«عشق پولی پارت۳»
«عشق پولی پارت۳»
رفتم عقب و خوردم ب دیوار اونم هی میومد نزدیک تر خیلی ترسیدم م یهو دستم و محکم گرفت و منو دنبال خودش کشوند از ترس نمیتونستم ازش بپرسم ک منو داره کجا میبره ینی الان میخواد با چیکار کنه؟
دستمو محکم گرفته بودو منو دنبال خودش میبرد ک رسیدم ب ی خونه درو باز کرد و پرتم کرد و افتادم زمین ت اتاق و درو داشت میبست ک سعی کردم فرار کنم ولی اخه از کجا خونش ک هزار تا در نداره ولی بازم سعی کردم اطراف خونه دور بزنم (😐مگ داره بازی میکنه😂)تا ازش دور بشم ک فایده نداشت و دوباره برم گردوند ت اتاق و ب گریه افتادم و خق حق میزدم
+ترو خدا بزار برم التماس میکنمم لطفا(با گریه)
جونگ سو
با التماس کردنش دلم براش سوخت ولی بیشتر وسوسم میکرد ک پرتش کردم رو تخت (ا/ت رو زمین کنار تخت زانو زده بود)بهم لقد میزد ک محکم گرفتمش
هرچقدر بهش لقد زدمو التماس کردم فایده نداشت و اروم سرشو درحالی ک دستو پامو گرفته بود بهم نزدیک کرد گذاشت کنار گوشمو اروم گفت: کاری نکن طناب بیارم اروم باش و هرچقد میخوای گریه کن هیچ فایده ای نداره و هیچ کسی نیست ک نجاتت بده پس همکاری کن
جونگ سو
لباساشو در اوردم و بهش نزدیک شدم و لبمو محکم رو لبش گذاشتم میمکیدم از ترس همکاری کرد و لباسمو در اوردم نیم تنه لخت بودم ک یهو.......
رفتم عقب و خوردم ب دیوار اونم هی میومد نزدیک تر خیلی ترسیدم م یهو دستم و محکم گرفت و منو دنبال خودش کشوند از ترس نمیتونستم ازش بپرسم ک منو داره کجا میبره ینی الان میخواد با چیکار کنه؟
دستمو محکم گرفته بودو منو دنبال خودش میبرد ک رسیدم ب ی خونه درو باز کرد و پرتم کرد و افتادم زمین ت اتاق و درو داشت میبست ک سعی کردم فرار کنم ولی اخه از کجا خونش ک هزار تا در نداره ولی بازم سعی کردم اطراف خونه دور بزنم (😐مگ داره بازی میکنه😂)تا ازش دور بشم ک فایده نداشت و دوباره برم گردوند ت اتاق و ب گریه افتادم و خق حق میزدم
+ترو خدا بزار برم التماس میکنمم لطفا(با گریه)
جونگ سو
با التماس کردنش دلم براش سوخت ولی بیشتر وسوسم میکرد ک پرتش کردم رو تخت (ا/ت رو زمین کنار تخت زانو زده بود)بهم لقد میزد ک محکم گرفتمش
هرچقدر بهش لقد زدمو التماس کردم فایده نداشت و اروم سرشو درحالی ک دستو پامو گرفته بود بهم نزدیک کرد گذاشت کنار گوشمو اروم گفت: کاری نکن طناب بیارم اروم باش و هرچقد میخوای گریه کن هیچ فایده ای نداره و هیچ کسی نیست ک نجاتت بده پس همکاری کن
جونگ سو
لباساشو در اوردم و بهش نزدیک شدم و لبمو محکم رو لبش گذاشتم میمکیدم از ترس همکاری کرد و لباسمو در اوردم نیم تنه لخت بودم ک یهو.......
۸.۰k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.