درد اگر از تو رسد ، راه دوا را بلدم
درد اگر از تو رسد ، راه دوا را بلدم
گرچه دوریم زهم ، فاصله ها را بلدم
مشعل جان من ، از شمع رُخَت می سوزد
زار و تبدارم و اعجاز ، شفا را بلدم
عطرِ گیسوی تو پیچیده ، به هر شهر و دیار
من که سر گشتگی باد ، صبا را بلدم
به گدای بنشستم ، درِ ایوان تو من
از لب چون شکرت ، راه دعا را بلدم
صانع حُسنِ تو ، نقشی به جمالت زده است
از شعاعِ نگهت ، رمزِ صفا را بلدم
لحظه های شبِ ، تنهایی ما می گذرند
سر به صحرای جنون ، راه خدا را بلدم
گفتی امنیت آغوش تو ، مأوای من است
من فریب تو و افسون و ، ریا را بلدم
رفتم از یاد تو ای دلبر ، خوش نقش و نگار
سردی و گرمی تو ، جور و جفا را بلدم
برو ای! عهد شکن بی منِ شیدا خوش باش
من که ، غمناکی آن ساز و نوا را بلدم
گرچه دوریم زهم ، فاصله ها را بلدم
مشعل جان من ، از شمع رُخَت می سوزد
زار و تبدارم و اعجاز ، شفا را بلدم
عطرِ گیسوی تو پیچیده ، به هر شهر و دیار
من که سر گشتگی باد ، صبا را بلدم
به گدای بنشستم ، درِ ایوان تو من
از لب چون شکرت ، راه دعا را بلدم
صانع حُسنِ تو ، نقشی به جمالت زده است
از شعاعِ نگهت ، رمزِ صفا را بلدم
لحظه های شبِ ، تنهایی ما می گذرند
سر به صحرای جنون ، راه خدا را بلدم
گفتی امنیت آغوش تو ، مأوای من است
من فریب تو و افسون و ، ریا را بلدم
رفتم از یاد تو ای دلبر ، خوش نقش و نگار
سردی و گرمی تو ، جور و جفا را بلدم
برو ای! عهد شکن بی منِ شیدا خوش باش
من که ، غمناکی آن ساز و نوا را بلدم
۳.۷k
۰۷ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.