گناهکار part
( گناهکار ) 57 part
یون بیول روی تختش نشست و دلخور گفت یون بیول : ازم انتظار نداشته باش برم به پرم بغلش و بابا صداش کنم
ات : باشه پسرم خودتو ناراحت نکن
گفت و از اتاق خارج شد درو پشته سرش بست نگاهی به در صورتی کرد مطمئنا اتاق آنو بود به آرومی درو باز کرد بلافاصله آنو را روی تختش یافت
یه اتاق کاملآ با تم سفید صورتی
با شنیدن صدای ات کتاب را کنار گذاشت ات : شب بخیر دخترم
آنو : شب شما هم بخیر خوش
ات : خوب بخوابی
درو بست و راهی شد حالا اتاق خودش کدوم یکی بود از راه رو خارج شد و به سالن بازگشت کرد نگاهی به سالن کرد تا اینکه صدای جیمین رو از پشت سرش شنید به سمتش چرخید جیمین : دنبال اتاق میگردی
ات : آره
به حالت خیلی جدی و سرد بیان کرد جیمین : از پله ها که بالا رفتی سمته چپ یه زیر زمینه اونجا میتونی بمونی
لحظه ای خشک اش زد یعنی چی مگه سریال بود که باید تو زیر زمین میموند با دیدن خنده جیمین فهمید که یه شوخی بیمزه ست ناباورانه خندید جیمین : برو بخواب دیر وقته
دست تو جیب شلوار مشکی اش قدم به داشت تا بره اما لحظه ای اقتصاد لحنش جدی تر شد جیمین : با یون بیول حرف بزن بد رفتاری نمیخوام
ات : اون بچه نیست خودش میفهمه چیکار کنه
جیمین سمتش قدم برداشت و در یک قدمی اش ایستاد با پوزخندی گفت
جیمین : الان داری میگی باید از من متنفر باشه
ات خنده ای از عصبانیت سر داد و پیشونیش را با دو انگشت اش مالید دوباره روبه جیمین کرد ات : یه لحظه خودتو بزار جاش مطمئنم از پدرت بدت میاد
با عصبانیت و دلخوری قدم برداشت چطور میتونست انقدر بی رحم باشه شایدم بخاطر همین بودم که نمیتونست ببخشتش،
درب اتاق رو باز کرد بهت زده دوره و بر را نگاه کرد خیلی زیبا و دیدنی بود
یه اتاق بزرگ با تخت سفید و به شدت بلند با بالشت های قهوه ای رنگ
زیبایی اش در طور های سفیدی که از بالا آویزون بودند بود،
میز آرایش روبه روی تخت، حمام کنار اتاق لباس بود و یه بالکنی که با پرده سفید پوشیده شده بود خیلی زیبا بود،
قدم برداشت سمته تخت دستی روی طور سفیدش که بسته شده بود کشید
لبخندی از سر غمگینی زد / این اتاق ماله منو جیمینه / حتا خودش هم باورش نمیشد اما کاش توی موقعیتی دیگه ای آشنا میشدن که با عشق و محبت توش زندگی میکرد پالتو مشکی اش رو در آورد و به اتاق لباس رفت
همه لباس خواب زنونه حریری یا ساتنی کوتاه سکسی بودن
یون بیول روی تختش نشست و دلخور گفت یون بیول : ازم انتظار نداشته باش برم به پرم بغلش و بابا صداش کنم
ات : باشه پسرم خودتو ناراحت نکن
گفت و از اتاق خارج شد درو پشته سرش بست نگاهی به در صورتی کرد مطمئنا اتاق آنو بود به آرومی درو باز کرد بلافاصله آنو را روی تختش یافت
یه اتاق کاملآ با تم سفید صورتی
با شنیدن صدای ات کتاب را کنار گذاشت ات : شب بخیر دخترم
آنو : شب شما هم بخیر خوش
ات : خوب بخوابی
درو بست و راهی شد حالا اتاق خودش کدوم یکی بود از راه رو خارج شد و به سالن بازگشت کرد نگاهی به سالن کرد تا اینکه صدای جیمین رو از پشت سرش شنید به سمتش چرخید جیمین : دنبال اتاق میگردی
ات : آره
به حالت خیلی جدی و سرد بیان کرد جیمین : از پله ها که بالا رفتی سمته چپ یه زیر زمینه اونجا میتونی بمونی
لحظه ای خشک اش زد یعنی چی مگه سریال بود که باید تو زیر زمین میموند با دیدن خنده جیمین فهمید که یه شوخی بیمزه ست ناباورانه خندید جیمین : برو بخواب دیر وقته
دست تو جیب شلوار مشکی اش قدم به داشت تا بره اما لحظه ای اقتصاد لحنش جدی تر شد جیمین : با یون بیول حرف بزن بد رفتاری نمیخوام
ات : اون بچه نیست خودش میفهمه چیکار کنه
جیمین سمتش قدم برداشت و در یک قدمی اش ایستاد با پوزخندی گفت
جیمین : الان داری میگی باید از من متنفر باشه
ات خنده ای از عصبانیت سر داد و پیشونیش را با دو انگشت اش مالید دوباره روبه جیمین کرد ات : یه لحظه خودتو بزار جاش مطمئنم از پدرت بدت میاد
با عصبانیت و دلخوری قدم برداشت چطور میتونست انقدر بی رحم باشه شایدم بخاطر همین بودم که نمیتونست ببخشتش،
درب اتاق رو باز کرد بهت زده دوره و بر را نگاه کرد خیلی زیبا و دیدنی بود
یه اتاق بزرگ با تخت سفید و به شدت بلند با بالشت های قهوه ای رنگ
زیبایی اش در طور های سفیدی که از بالا آویزون بودند بود،
میز آرایش روبه روی تخت، حمام کنار اتاق لباس بود و یه بالکنی که با پرده سفید پوشیده شده بود خیلی زیبا بود،
قدم برداشت سمته تخت دستی روی طور سفیدش که بسته شده بود کشید
لبخندی از سر غمگینی زد / این اتاق ماله منو جیمینه / حتا خودش هم باورش نمیشد اما کاش توی موقعیتی دیگه ای آشنا میشدن که با عشق و محبت توش زندگی میکرد پالتو مشکی اش رو در آورد و به اتاق لباس رفت
همه لباس خواب زنونه حریری یا ساتنی کوتاه سکسی بودن
- ۶.۷k
- ۰۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط